نونهالی بیگناه در روز اول اسفندماه سال 1360 در شهرستان خمین و در خانوادهای مذهبی و متدین که اهل نماز بودند و عبادت خدا میکردند، دیده به جهان هستی گشود. پدرش دستانش را به بالا گرفته بود و برای سلامتی او و مادرش دعا میکرد تا در سلامت به دنیا بیاید. هنوز دستانش را پایین نیاورده بود که خبر سلامتی مادر و نوزاد را با هم آوردند و لحظهای بعد دختری را در دستان پدر گذاشتند تا چشمان منتظرش را به چشمان دخترش پیوند بزند و از دوری و هجران خلاصی یابد و چشمانش روشن به دیدهها و روی فرزندش شود. غافل که دست روزگار دژخیمی به نام صدام آفریده که به کودک و پیر رحم نخواهد کرد.
مهربان بود و با این که در لحظه شهادت تنها پنجساله بود ولی مورد علاقه همه بود، اخلاق و رفتارش با مدار مهربانی و محبت بود و در کارهای منزل بازوی خستگیناپذیر مادر بود.
جنگ تحمیلی برای همه مردم ایران بود، هم برای کسانی که در خط اول مبارزه بودند و هم برای مردمانی که پشت جبهه زندگی میکردند و این شهدایی که در پشت جبهه و در فضایی امن و بیپناه زندگی کردند و به شهادت رسیدند جزو سندهای مظلومیت انقلاب و اسلام بودند. شهیده علی میرزایی از همین شهیدان است که تا تاریخ اسلام و انقلاب برپاست، نامش به عنوان سند مظلومیت و شهدای بمباران که بیسرپناه بودند و مظلوم به شهادت رسیدند، زنده خواهد ماند. او در هشتم بهمنماه سال 1365 در بمباران هوایی شهرستان خمین در آغوش مادرش - مهری طاهری - بود که بمبهای هواپیماهای عراق هر دو را به شهادت رساند. پیکرش را در آغوش مادر در گلزار شهدای شهر خمین به خاک سپردند.