تمام انسانها در داشتن جسم با یكدیگر مشتركند. آنچه كه اهمیت دارد روح انسان است كه همیشه فعالیت كنیم كه روح تربیت بنا شود و این در اختیار خود ماست. برای این هدف ما باید همیشه خدا را در نظرمان داشته باشیم و بدانیم كه خداوند متعال از تمام اعمال و رفتار و افكار ما آگاه است. همان طوری كه قرآن مجید میفرماید: هر كجا باشید خدا با شماست. خداوند متعال هیچ گاه به خواب نمیرود و همیشه بیدار و آگاه است. هم چنین خداوند بینا و شنواست و هیچ گاه اشتباه نمیكند. بنابراین آنچه كه انسان بگوید به هر زبانی باشد و آنچه كه انجام دهد فوراً ضبط و نوشته میشود و روز قیامت در برابر انسان مجسم میشود كه اگر كار زشتی انجام داده باشد در آن روز است كه شرمنده میگردد. در آن روز است كه نامه عملش را به دستش میدهند و میفرمایند: بخوان نامه عملت را و كافی است كه خودت پیرامون خودت قضاوت كنی.
اینجاست كه تحمل رنجها و دست كشیدن از مظاهر مادی و عیال و فرزندان ارزش دارد. اما شما كه پنبه فرو كردهای در گوشهایت، انگاری كه جنگ است. شما كه كنار دیوارها نشستید و از غیبت و كارهای دیگر اجتناب نمیكنید. شما وقتی كه نامه عملت را به دستت دادند چه كار میكنی؟ حتماً میگویی این نامه عمل من نیست؟ در اینجا است كه فوراً دو فرشتهای كه در دنیا در هر جا با تو بودند، شهادت میدهند باز انسان این دو شاهد را تكذیب میكنی در آن موقع خود اعضا و جوارح انسان شهادت میدهند. آن وقت انسان بسیار شرمنده میشود. پس دانستن این مطالب سبب میشود كه ما مواظب خودمان باشیم و اگر تا كنون گناه دیگری كردهایم از این به بعد خودمان را كنترل كنیم چون انسان تا زنده است میتواند تدارك كند. درب توبه برای همگان باز است كه اگر توبه كنی دیگر روز قیامت در برابر انسانهای دیگر مفتضح نمیشویم. خودسازی همین است كه از گناه اجتناب كرده و فرامین الهی را عمل كنیم.
مسائل دیگری كه باید خیلی تكیه كرد مسائل بعضی از جوانهای شهرت (زادگاهم)، خدای نكرده توهین به تمام جوانها نشود. جوانی كه من نمیخواهم اسمت را ذكر كنم چرا از بعضی كارها كه باعث رفتن آبروی خانوادهات، روستایت، فامیلهایت میشود اجتناب نمیكنی؟ چرا زندگی همسرت را سیاه میكنی؟ چرا تمام اموالت را میفروشی قمار بازی میكنی؟ چرا اموالت را میفروشی؟ به خاطر این كه 2 ساعت خوش باشی، كنار چند مرد ترسو و سودجو و منفعت طلب مینشینی؟ نمیشود کنار چند سرباز فراری كه فرامین الهی را فراموش كردهاند و خون شهید رجبی، شهید عباس و شهید كاظمی را زیر پا گذاشتهاند ننشینی؟ تو از رده انسانیت خارج میشوی. تو نباید در منزل به همسرت ادعا كنی كه مرد خانه هستی، تو از منافق بدتر هستی. این را از خودت سؤال كن. چرا این كارها را انجام میدهی؟ من یك مسئله كلی را بیان میكنم اگر بخواهم رفتار كلی شما را بنویسم وقت زیادی میخواهم. اما به آن خدایی كه من و شما را خلق كرده است سوگند، من از بعضی كارهای شما خجالت میكشم شما سوراخ دعا را گم كردهاید. خوشی میخواهید این دنیا جای خوشی نیست آیا تویی كه میگویی غلام رضا نبود مثل اكبر نبود آیا اینها دلشان نمیخواست پیش فرزندانشان بمانند و از هر لحظه زندگی فرزندانشان سالها خاطرات بنویسند؟ آیا اینها مایل نبودند كنار همسرانشان و فامیلشان بمانند؟ پس چه شد؟ آیا زیبایی نداشتند؟ آیا اكبر نمیخواست فرزندش را نگه دارد و كنارش خوش باشد؟ چرا كنار دیوار مینشینی میگویی اینها برای پول میروند؟ من اول وصیتنامهام اشاره كردم توهین به تمام مردم نشود فقط آن كسی كه تمام قوانین الهی را فراموش كرد و هیچ امری او را قانع نمیكند. من با آن كسی هستم كه بارها امر به معروف شده است. من با كسی هستم كه بعد از 7 سال جنگ و 8 سال انقلاب بعد از دادن هزاران شهید بیخانمان و یتیم و داغدیده، روز به روز این پنبه را بیشتر در گوش خود فرو میكند. چرا مادر شهیدی كه داغ فرزندش را میبیند شكر میكند اما وقتی كه صورت ناپاك تو را میبیند میگوید خدایا مرا كور گردان تا صورت چند مرد قمار باز، ترسو و منفعت طلب را نبینم؟ چرا داغ مادران را بیشتر میكنی؟ به كجا میخواهی برسی؟ چرا مثل كوفیان زخم زبان میزنی؟
شهید مرتضی حیدری شهیدی است که خود را به شهیدان کربلا رساند و عاشقانه سرود عشق را نجوا کرد و زمزمه حسین(علیه السلام) بر لب داشت و توانست در دریای عشق با اهدای جان شیرین خویش عاشقی را تدریس کند. او در چهارمین روز از شهریور ماه سال 1345 در روستای واشه از بخش قره کهریز شهرستان شازند در خانوادهای مذهبی و روستایی که اهل کار و تلاش بودند، دیده به جهان هستی گشود. از همان دوران کودکی در دامان پر از مهر و محبت پدر و مادری روزگار گذراند که تعلیم قرآن و نماز دید و از تجربیات آنها استفاده کرد تا در زندگیاش از آنها استفاده کند. هفت ساله که شد، به مدرسه روستای واشه رفت تا تحصیل علم کند. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و به خاطر مشکلاتی که داشت، درس را رها کرد و به کار و تلاش پرداخت تا در امرار معاش خانواده سهمی داشته باشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و با پوشیدن لباس سبز پاسداری کمر به خدمت ایران اسلامی بست، او با لشکر 17 علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) در منطقه جنوب کشور حدود 18 ماه فعالیت کرد تا سرانجام در چهارم اسفندماه سال 1365 در منطقه شلمچه در حین آموزش و رزم شبانه در آب افتاد و غرق شد و به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در روستای واشه به خاک سپردند.