بسم الله الرحمن الرحیم
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
متن وصیتنامه اینجانب حقیر ایرج نیکچه فراهانی شماره شناسنامه 44808.
با سلام و با درود بر ساحت مقدس آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با سلام بر نائب بر حقش امام خمینی(قدس سره) کبیر و درود و سلام بر ارواح مطهر شهدا به خون غلتان که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند و پرچم اسلام را به اهتزاز در آوردند.
...
ای امت حزبالله به احکام قرآن عمل کنید که خداوند یاریتان خواهد کرد و ای منافقان و ای دشمنان دین اسلام بدانید که راهی به جز توبه برای شما نمانده است پس بیایید به اسلام بگروید که راه نجاتی نمانده است و به یاری خدایا هدایت خواهید شد.
پیامم به امت حزبالله این است که امام(قدس سره) را یادشان نرود و جبهه را خالی نگذارید، همیشه سخنان امام(قدس سره) را سرمنشأ کارهایتان قرار دهید.
پیامم به پدر و مادر عزیزم این باشد که برای من گریه نکنید که خدای ناکرده دشمن سوء استفاده کند. صبر را پیشه قرار دهید که ( إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ). که خدا با صابران است. به برادرانم این را میگویم که نگذارند اسلحه من به زمین بیفتد و راه مرا که همان راه انبیاء میباشد که خدا انشاءالله قبول کند، ادامه دهید و خواهرانم در ارشاد و فراگیری احکام اسلام کوشا باشید.
در آخر اگر کسی از این بنده حقیر ایرج نیکچه فراهانی بدی دیده و یا پولی بدهکار میباشم از پدر و مادرم دریافت نماید و به بزرگی خودتان مرا ببخشید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
ایرج نیکچه فراهانی.
روزهای هفته و بالاخره روزهای سال شاهدی به شهادت خیل اسلامیاناند. شاهدانی که حرکت کاروان شهادت را برای حفظ و ثبات ارزش والایی چون اسلام سرعت بخشیدهاند از جوانانی که در اوایل زندگی خویش، در راه یافتن سعادت جامعه اسلامی شهادت را برگزیدهاند تا آن پیروانی که پس از سالها مبارزه با طاغوت به دست شقیترین افراد به فیض شهادت بهعنوان یک ارزش در زندگی اجتماعی، خود و تحول و دگرگونی خاصی در بینشها به وجود آورند.
شهید ایرج نیکچه فراهانی در سوم تیرماه سال 1348 شمسی در خانوادهای مذهبی که آن موقع در منزلی اجارهای در شهر اراک زندگی میکردند، دیده به جهان گشود. دوران کودکی او همزمان با زحمات و کوششهای طاقتفرسای پدر که یک خمیرگیر نانوایی بیش نبود، در ششسالگی وارد دبستان شد. در دوران دبستان یک کودک سر به زیر و محجوب بود.
ایام نوجوانیاش همزمان با روزهای پیروزی انقلاب قرین میشد، همواره با دوش به دوش پدرش در راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرد و آنقدر عاشقانه و مخلصانه در روزهای پیروزی انقلاب فعالیت میکرد که انسان از یک کودک آن هم به سن و سال ایرج بعید به نظر میرسید. او آنقدر عاشق امام(قدس سره) بود که پیوسته آرزو داشت یکی از محافظان امام(قدس سره) باشد ولی قد و قواره کوچکش به او اجازه چنین کاری نمیداد. همزمان با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه انقلاب اسلامی ایران ایرج به یکباره چنان انقلاب درونش حاصل شده بود که نگو و نپرس و مدام از پدر و مادرش میخواست که اجازه دهند او به جبهه برود ولی کوچکی قد و کمی سن چنین اجازهای به او نمیداد و بالاخره ایرج به آرزویش رسید و در سال 1361 در بسیج مستضعفین مشغول به خدمت شد و در همان سال نیز به جبهه رفت و در عملیات محرم فعالانه شرکت جست و پس از 3 ماه پیروزمندانه به آغوش خانوادهاش بازگشت. وی یک بار رفتن به جبهه ایرج چیز دیگری شده بود و دیگر نمیشد برای لحظهای او در خانه نگهداشت و دائم در بسیج و سپاه مشغول خدمت بود و پدر و مادرش جهت دیدن او به بسیج میرفتند.
آثار عبادت و نیایش او به درگاه خداوند از ایرج 13 ساله یک زاهد و پارسا ساخته بود و بهراستی چه زیبا و عاشقانه خدمت میکرد که در این راه از همه چیز دنیایی گذشته بود و وقت خود را صرف خدمت به اسلام و قرآن میکرد. پس از مدتی از طرف بسیج در ستاد شهید چمران مشغول فعالیت شد و کارهای برجستهاش در این ستاد زبانزد همه بود و رفتار و برخورد و حرکاتش از او یک انسان دوست داشتنی ساخته بود.
او که در زمان محصلی خود عضو انجمن اسلامی مدرسه خودشان بود و در آنجا نیز در راه اسلام و قرآن تبلیغ میکرد. خدمت در بسیج را به درس خواندن ترجیح میداد، دیگر حاضر نشد درس بخواند زیرا او تمام مدارج عالیه را از طریق معنوی طی کرده بود.
در سال 1362 در عملیات والفجر 3 و 4 به عنوان بیسیم چی گروهان خدمت میکرد و همه از اینکه یک جوان کم سن و سال به این حد رسیده است که خیلی کارها میتواند بکند متعجب بودند و باز پس از سه ماه پیروزمندانه به دامن خانوادهاش بازگشت و به خدمت خود در بسیج ادامه داد. در سال 1363 در عملیات بدر شرکت فعال داشت و هنگامی که دشمن به مواضع خودی پاتک زد او که حالا در گردان حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خدمت میکرد، در بیست و چهارم اسفندماه سال 1363 به آنچه میخواست رسید و سرانجام این بزرگمرد کوچک در 15 سالگی بر اثر اصابت ترکش به سرش به درجه رفیع شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپردند.