بسم الله الرحمن الرحیم
... این بنده عاصی اعزامی از اراک این وصیتنامه را در نهایت سلامتی بدنی و فکری مینویسم. بنا بر دستور شرع مبین و حدیث نبوی که هر فرد مسلمان مکلف به نوشتن وصیتنامه است، لذا حقیر اقدام به نوشتن مطالب و تذکراتی کردم. خداوند تبارک و تعالی انشاءالله که اعمال نا چیز ما را مورد قبول خود قرار دهد و کارنامه اعمال ما را به مهر ایزدی و مهر مهدوی ممهور گرداند و ما را از اصحاب الیمین قرار دهد انشاءالله. حقیر در مدت عمر گذرانده خود، عملی را سراغ ندارم که یقیناً آنها را مورد رضای خداوند تبارک و تعالی بدانند و در حدیث نبوی است که کارهای نیک خود را فراموش کنید و بیشتر یاد گناهان خود باشید و این بنده عاصی نیز جز گناه عملی خیر را در نماز ندارد اگر مأیوس شده از رحمت خداوند، گناه بزرگ محسوب نمیشد، حقیر امید به عاقبت خیری خود نداشت ولی امید ما و همه باید به رحمت واسعه الهی باشد... و حقیر نیز در پی فرمان حضرت امام(قدس سره) خود را موظف و مکلف به انجام امر امام(قدس سره) عزیز دیدم. جهاد در راه خدا مختص اولیاءالله است... ولی به امید اینکه بتوانم با سعی و کوشش خودم را در حد یک رزمنده بسیجی که با توان فراوان در راه اسلام کوشش میکند و از جان خود در این راه میگذارد، برسانم لذا حقیر نیز در این جبهههای پر از معنویت حضور یافتم، و امیدوارم که خدا این نیت مرا در راه خودش خالص گرداند و از شبهههای دنیایی و مشکوک پاک و مبرا سازد .... پدر و مادر عزیزم! امیدوارم که مرا ببخشید و از اعمال و کردار من نسبت به خودتان دلگیر نشده باشید و برای من دعا و طلب رحمت کنید. من شما را خیلی ناراحت کردم و تمام آنها از روی نا آگاهی و کم خردی بودند. قصد و اراده قبلی شما حق بزرگ بر گردن من دارید. از اینکه نتوانستم این حق را باور شایسته نمایم، متأسفم و انشاءالله که مرا عفو بفرمائید. برادران و خواهران! شما عزیزان برای من طلب مغفرت کنید و از تقصیرات من بگذرید. حجاب خود را حفظ کنید. خواهرانم شما با حجاب خود حافظ خون شهیدان هستید. دشمن از حجاب شما وحشت دارد و از کانال بیحجابی است که دشمن امت مسلمانان را منحرف و در نتیجه معدوم میسازد. سرنوشت اسپانیا گوه این مطالب است. والدین عزیز از شما میخواهم که از افراد فامیل، دائیها، خالهها و... برای من حلالیت بخواهید و طلب مغفرت برای من عاصی کنید. والدین عزیزم در مورد وسایل من مختارید به نحو احسن که راضی مرضات الله باشد، درباره آن تصمیم بگیرید. در مورد کتابها و دوربین، آنها را به مجید میدهم. در مورد نماز و روزه، روزه پارسال را متأسفانه در اثر مریضی نتوانستم بگیرم، کفاره آن را بدهید. دو ماه روزه و اطعام 60 فقیر را هم و کفاره یک روزه من میباشد، ادا نمائید. شما عزیزان و دوستان برای آمرزش گناهان و سبکتر شدن گناهانم در حد توان خود برای من نماز و روزه به جا آورید. اگر خداوند تبارک و تعالی شهادت در راهش را نصیب من گردانید، در مراسم من گریه و ناله و زاری نکنید (به خصوص مادرم) تا مبادا دشمن شاد شود. گر چه خود را لایق این موهبت عظیم نمیدانم. خدایا از گناهان ما در گذر. خدایا ما را هنگام مرگ، مسلمان بمیران. خدایا مرگ ما را شهادت در راه خود قرار بده. خدایا تعجیل در ظهور ولیات بنما. خدایا طول عمر به امام(قدس سره) عزیز عنایت فرما. از تمامی برادرانی که تهمت و برچسب گروهکی به من زدند، از آنها میخواهم که برای این کار خود طلب استغفار کنند. حقیر از آنها راضی هستم انشاءالله که خداوند از گناه آنها درگذرد. روز چهارشنبه 10/2/1365، اندیمشک، اسماعیل قریشی.
خاطره از برادر شهید:
ایشان علاقه شدیدی به حج داشت. دائماً به من میگفت: داداش مرا به حج ببر. به دلیل اینکه من مسئول کاروان بودم، گفتم: تو سنت کم است، شرایط حج را نداری و متأهل نیستی. گفتم: تو متأهل که شدی، شرایطش را پیدا کردی، من میبرمت حج. یک روز رفتم مدرسه شهید مطهری برای دیدنش ایشان. به اصرار و زور مرا شب نگه داشت. یک آبگوشت ساده برای شام مهیا کرد و گفت: داداش میبخشید ما میوه نداریم که از شما پذیرایی کنیم، اینجا بچهها رنگ میوه را نمیبینند.[1]
1. برادر شهید.
شهید سیداسماعیل قریشی فرزند سیدمحمد متولد بیست و پنجم اردیبهشتماه سال 1340 در شهرستان اراک بود. دوران کودکی و نوجوانی را در شهر اراک به تحصیل اشتغال داشت. از روزهای اول انقلاب اسلامی در صف مبارزان انقلابی جای گرفت و تمام تلاش و وقت خود را در راه پیروزی انقلاب اسلامی به کار بست. در روزهای نخست تأسیس سپاه پاسداران لباس سبز خدمت پوشید و آماده ایثار جان خویش در راه آزادی و استقلال میهن شد.
از روزهای نخست جنگ تحمیلی در آوردگاه دفاع مقدس حضور داشت و پس از ماهها خدمت در جبهه به دلیل قبولی در رشته مهندسی برق با استعفا از سپاه عازم دانشگاه شد. در آن روزها جسمش در کلاسهای درس و روحش در سنگرهای دفاع پر میکشید. نزدیک به یک سال دوری از جبهه و همرزمانش را تحمل کرد. ولی مگر میشد سرزمینش و دوستانش را تنها بگذارد. این بار لباس بسیجی را در گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) پوشید تا از قافله شهدا جا نماند. منطقه پیچ انگیزه در فکه شاهد آخرین روزهای دنیایی سیداسماعیل بود و او در بیستم اردیبهشتماه سال 1365 از فکه به بهشت پر کشید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.