بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و تمام شهیدان اسلام و رزمندگان سلحشور، اینجانب رجب قسمتی فرزند رضا وصیتم را آغاز میکنم.
وصیت اولم به پدر و مادرم میباشد:
پدر جان و مادر جان! امیدوارم زحماتتان را برای من حلال کنید و مادر جان! شیرت را که شیری پاک بوده، بر من حلال کنید و از شما میخواهم که در شهادت من اصلاً گریه نکنید چون من شهیدی هستم که در راه اسلام و قرآن کشته شدهام و خوب از بچههایم مواظبت کنید و نترسید و افتخار کنید که دشمن شاد نشود. و وصیتم به همسرم! امیدوارم او هم تمام زحماتشان را برایم حلال کند و از او میخواهم که از بچههایم مواظبت کند و آنان را برای آموختن درس فرا خواند و بگذارد که درس بخوانند. همسرم اصلاً ناراحت نباشید و نگذار بچههایم گریه کنند. از تمام بچههایم حلالیت میطلبم و از آنان خداحافظی کنید و از عوض من روی آنان را ببوسید. شما را به خدا میسپارم. امیدوارم بچههایم راه پدرشان را ادامه دهند. از همه قوم و خویشان به خصوص خواهرانم یک به یک حلالیت میطلبم. امیدوارم خداوند به همه شما صبری بسیار زیاد عنایت فرماید و اگر از کسی بدهکار و طلبکارم، پدرم به حساب برسد و هر چی دارم، همسرم میتواند نگه دارد و بچههایم را نیز سفارش میکنم نگه دارد تا بزرگ بشوند.
از مردم حزبالله میخواهم راهم را ادامه دهند و دست از تمام منکرات بردارند و به ندای امام(قدس سره) لبیک گویند. بیدار باشید و به جبههها رو آورید به خصوص مردم روستایمان که از پایگاه مقاومت خوب نگهداری کنند و هرگز تسلیم دشمن نشوند. راه ما راه امام حسین(علیه السلام) است. پدر جان! یک سال نماز دارم و یک سال روزه دارم، بگیرید. امیدوارم به نحو احسن به وصیتم عمل کنید.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید رجبعلی قسمتی فرزند رضا در اولین روز از اردیبهشتماه سال 1329 در خانوادهای کشاورز در روستای ازبیزان ساوه، چشم هستی بین به عالم هستی گشود و در دامان پدر و مادری مهربان رشد کرد.
اهل دین و محبت بود. صمیمی و مهربان به صمیمیت خورشید که نور و گرمای او یکسان بر سر همه میتابید. سالهای کودکیاش را که با خاطرات تلخ و شیرینی همراه بود. در محضر خانوادهاش بود و تحت تربیت آنها زندگی خوبی را پشت سر گذاشت.
سواد آنچنانی نداشت و فقط به اندازهی خواندن و نوشتن میدانست و همین بس بود برای او تا بتواند آیات قرآن را بخواند و از فیض تلاوت کلام خداوند بهرهمند شود. زندگی او از دوران کودکی همراه با تلاش و همت سپری شد. رشته ارتباط محکمی با خدا برقرار کرده بود و رها شدن از بند تعبد و تسلیم را سرگردانی در وادی حیرت و حسرت میدانست. اهل دل و با صفا بود و سعی میکرد تا زندگیاش را به زلف بندگی خداوند گره بزند و دل را با صفاتر از همیشه کند. او در سال 1348 ازدواج کرد و در هنگام شهادت شش فرزند داشت.
رجبعلی رزمندگان بسیج را مظهری از جلال لایزال الهی میدانست، در دوران دفاع مقدس به خیل آنان پیوست. در شکوه رزمشان شرکت جست. سرانجام در کربلای 5 کربلایی شد و روح بلندش در آسمانها به پرواز درآمد.
او بسیج را پلی برای رسیدن به آرزوهایش میدید و برای همین به سمت این شجرهی طیبه رفت و از همین مرکز فعال و پویا در جنگ راهی میدان مبارزه علیه دشمن بعثی شد. سرحال و پویا به سمت سنگرها راهی شد و هوای جبههها را که تنفس کرد، روح بلندش را در این زمینهای خاکی و میدانهای مین جای گذاشت. حدوداً یک ماه بیشتر نشد که در جبهه بود تا به دیدار معبود شتافت ولی همین یک ماه از او خاطراتی شیرین به یاد مانده است. بسیجی گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوازدهمین روز از اسفندماه سال 1365 در شلمچه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.