میخواست عبور کند، میخواست پرواز نماید، میخواست با همان یکرنگی و صداقت و خلوصی که داشت آسمانها را دریابد، که زمینی بودن و زمینی زیستن و زمینی اندیشیدن، سیرت غفلت زدگان بیچاره در راه مانده است. آری او نیز مانند همه شهیدان و آزادمردان از خویشتن عبور کرد و از قفس پرید و خاطره شیرین صداقت و یکرنگی و اخلاص را برای ما به یادگاری سپرد. شهید عزیز محمدباقر ولاشجردی به دستان پینهبسته پدر، لطافت و به دامان وصلهخورده از زحمت روستانشینی مادر، عزت و به دیار آسیبدیده از ظلم و تباهی خویش، شرافت بخشید.
کارگر شهید محمدباقر ولاشجردی، متولد روستای ولاشجرد فراهان. تحصیلات دوم راهنمایی؛ شغل کارگر کارخانه واگن سازی پارس در اراک. او در سال 1364 ازدواج کرد هنوز چند ماه از ازدواجش نگذشته بود که در بمباران هوایی ارتش متجاوز عراق در پنجم مردادماه 1365 هنگامی که در سنگر تولید به سربلندی کشورش میاندیشید، راه شهادت را در پیش گرفت و به قافله شهدا پیوست. او را با همسنگران شهیدش در روزی که از دیوارهای شهر غم میبارید تشییع و در زادگاهش به خاک سپردند.[1]
1. فرجام عشق، ص ۱۵۰.