بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
به نام خداوند قادر منان وصیتنامهام را شروع میکنم، اینجانب محمد هادی در عین سلامت و صحت و با آگاهی کامل و ایمان به یگانگی خداوند و وحدانیت ایزد یکتا و رسالت حضرت محمد خاتمالانبیا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ولایت حضرت علی بن ابیطالب(علیهما السلام) و اولاد برحقش پای در راهی گذاشتم که انشاءالله مورد قبول حق واقع شود، راهی که میخواهم بروم راهی است که حسین(علیه السلام) رفته است، راهی که در آن برای اعتلای اسلام به جهاد با کفار باید برخاست. در این راه چه شهادت و چه پیروزی هر دو شهدی شیرین است. به شهادت رسیدن در راه خدای تبارک و تعالی و پیروزی نعمت اسلام را نوید میدهند، ولی ما میرویم تا برای پیروزی اسلام و سربلندی مسلمین بجنگیم و شهادت فوزی از طرف خداوند تعالی برای ما گنهکاران روسیاه است. ولی آیا من روسیاه و گنهکار لیاقت شهادت دارم؟ یعنی آنقدر در خودم آمادگی حاصل کردهام که در راه خدا جهاد کنم و در راه خدا شهید شوم؟ لیکن امیدم به لطف و کرم خدا و عشق به اینکه اسلام را در وجودم ریشه بدوانم مرا اینجا کشانده است و من از خدا میخواهم که مرا در صف صالحان قرار دهد و گناهانم را ببخشاید و مرگم را توأم با شهادت نماید. من نمیگویم خدایا مرا شهید کن و بخواهم به این وسیله خودم را از رنج و آلام دنیا راحت کنم، زیرا که گنهکارم و از خدا میخواهم که رنج و آلام دنیا را وسیله گذشت از گناهانم قرار دهد و مرا از این امتحان روسفید بیرون آورد. یَا رَبِّ قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِی و ما را توانایی خدمت به اسلام و به دست آوردن پیروزی عنایت فرماید.
حال که وعده الهی تحقق پیدا کرده و انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمده که انشاءالله زمینهساز حکومت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، بر ماست که از این انقلاب با جان و مال و آبرو دفاع کنیم و از پای ننشینیم و خسته نشویم و از خدا میخواهم که اسلام را به ما بشناساند و ما را در صف ثابتقدمان قرار دهد و به امت حزبالله همیشه در صحنه میگویم کهای مردم شهیدپرور ایثارگر همچنان در صف انقلاب باشید و آنی تزلزل و ضعف و یأس و سستی و تردید به خود راه مدهید و از امام(قدس سره) امت، روح خدا، این نعمت الهی و این رهبر بینظیر اطاعت کنید و آنی او را تنها نگذارید و قدر این نعمت الهی را بدانید و شکر این نعمت را با پر کردن جبهههای حق علیه باطل و حضور در صحنه انقلاب بگذارید که نباشد که این نعمت (اسلام) از دستمان برود و دوباره به آن منجلاب و پرتگاهی که در قبل از انقلاب به آن دچار بودیم، گرفتار شویم. بر شماست که روحانیت، این یاوران امام(قدس سره) را حمایت و اطاعت کنید.
قدر روحانی عالیقدر خودمان جناب حجتالاسلام سید طه مقدسی را بدانید این گوهری که در منطقه کمنظیر است و از دلاوران واقعی امام(قدس سره) میباشد، وحدت راز پیروزی و حفظ انقلاب است برای خاطر خدا از تفرقه دست بردارید. ارگانهای انقلابی ثمرههای انقلاب را همچنان پشتیبانی نمایید که اینها بازوان انقلابند و سعی کنید ادارات و ارگانها را از وجود افراد سودجو و فرصتطلب و ضدانقلاب پاک نمایید تا انقلاب در مسیر واقعی و اسلامی خود حرکت نماید. ای امت شهیدپرور از شما میخواهم که از دادن شهید ناراحت و غمگین و مأیوس نشده بلکه به حقانیت انقلاب اسلامیمان و راهتان پی برده و ثابتقدم و محکمتر از پیش باشید. مساجد را با صفوف منظم نمازهای خالصانه پر کنید و به محتکران و گرانفروشان و عوامل ضدانقلاب بیش از این فرصت ندهید تا خون شهدا را پایمال کنند. نماز جمعه شکننده کمر دشمن است. صفوف منظم و وحدتبخشتان را گستردهتر کنید. اگر این جنگ به نفع اسلام تمام شود امید این میرود که انقلاب اسلامیمان در جهان گسترش نماید و زمینهساز فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شود و الا باید فاتحه اسلام را خواند چرا که همه جنایتکاران دنیا در مقابلمان هستند و اگر که ما را شکست دهند امید همه محرومین و مظلومین دیگر هم از بین خواهد رفت. جنگ را همان طور که امام(قدس سره) فرمودند مسئله اصلی دانسته و آن را فراموش نکنید و جبههها و پشت جبههها را با تمام قوا حفظ نمایید. تقوا و اخلاص در عمل که امام(قدس سره) این همه بر پیروی آن تأکید دارند به وجود آورید که رمز پیروزی و موفقیت ماست.
سلاح ما توکل به خداست و جز با یاوری او ما نمیتوانیم بر سلاحهای مدرن و پیشرفته ابر جنایتکاران توقع پیروزی داشته باشیم دعا به رزمندگان را در دعاهای کمیل و ندبه فراموش نکنید. از برادران عزیز و ارجمند سپاه هم میخواهم که وحدت و انسجام خود را حفظ نمایند و بر راز و نیازهایشان بیفزایند و آنی خدا را فراموش نکنند. اطاعت به فرماندهان و رعایت سلسلهمراتب که رعایت ولایتفقیه است را فراموش نکنند. اما توای همسرم راه زینب(علیها السلام) را ادامه ده همچنان محکم و پابرجا باش و فرزندمان را خوب تربیت کن آن چنان که سلاح مرا بر زین نگذارد از پدر و مادرم حلالیت میطلبم و از آنها میخواهم مرا ببخشند و از زحماتی که برای من کشیدهاند متشکرم. انشاءالله همان طور که مرا برای خدمت به اسلام تربیت کردند خواهران و برادرانم را نیز خدمتگزارانی خوب برای اسلام تربیت کنند و از خواهرانم میخواهم که حجابشان که از خون شهدا کوبندهتر است را حفظ کنند و از برادرانم میخواهم که در راه شکوفایی و سربلندی انقلاب و استقلال فرهنگی و اقتصادی کشورمان تلاش کنند. از پدر و مادر و همسرم حلالیت میطلبم و از آنها به خاطر زحماتی که برایم کشیدند تشکر میکنم و معذرت میخواهم که آنها آنقدر زحمت دادم از همه دوستان، آشنایان و فامیل حلالیت میطلبم.
قرضهایی را که دارم به این ترتیب است: ..... در آخر از همگی معذرت میخواهم، و اگر کسی بر من حقی دارد انشاءالله ببخشد و اگر از من حقی بر اوست، بخشیدم. آرزوی پیروزی اسلام و مسلمین و سلامتی و طول عمر امام خمینی(قدس سره) حتی کنار مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف).
والسلام و علیکم و رحمهالله و برکاته.
مورخه جمعه 29/7/62، محمد هادی.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید محمد هادی در یکم آذرماه سال 1339 در شهر محلات در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. از همان ابتدای تولد تحت تربیت اسلامی و قرآنی والدینش قرار گرفت. ایشان همزمان با آن که بزرگ میشد، پدرش او را با مفاهیم دینی نیز آشنا میکرد. به سن هفت سالگی رسید و به مدرسه ابتدایی رفت. با وجود مشکلات مالی و سختی آن زمان و نبود امکانات، درس را رها نکرد و پس از مقطع ابتدایی در سال 1351 وارد مدرسه راهنمایی شد و سپس دبیرستان شد و دیپلم خود را با موفقیت تمام کسب نمود. با پایان یافتن مقطع دبیرستان و شروع و سپس پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که حال و هوای محلات هم انقلابی شده بود با دوستان در مسجد جمع میشدند و مشغول فعالیت در مسجد و بسیج بودند.
وقتی جنگ تحمیلی و تجاوزات رژیم بعث عراق به ایران اسلامی آغاز شد، او بیست ساله بود و با دیدن این تجاوزات برای دفاع آماده و با عضویت در سپاه عازم مناطق عملیاتی شد. در سال 1360 با همسری مؤمنه ازدواج کرد چند روز بعد دوباره عازم جبهه شد.
او به عنوان مسئول قسمت موتوری واحد بهداری در لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در عملیات والفجر 4 شرکت کرد و در همان عملیات در سیام آبان ماه سال 1362 در منطقه پنجوین عراق هنگام درگیری با دشمن بعثی بر اثر اصابت ترکش به سرش، به درجه رفیع شهادت نائل گردید. پیکرش پس از تشییعی باشکوه در محلات به خاک سپرده شد.