بسم الله الرحمن الرحیم
( الْقَارِعَةُ * مَا الْقَارِعَةُ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ ...).[1] به نام الله، یگانه قدرت جهان و سلام بر شهیدان این وارثان راستین خط سرخ تشیع علوی. بعد از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه ایزد منان خواستارم. اگر از حال اینجانب خواسته باشید به حمدالله سلامتی برقرار است. باری چندین وقت است که از شما برادران عزیز بیخبر هستم و گفتم بهتر است نامه بنویسم و باز هم نصف دیدار به وجود بیاید. در این چند روزه این مزدوران بعثی باز به خیال خام خود پنداشتید که باز هم میتواند به تجاوزات خود ادامه بدهند و دست به یک حمله ناموفق زدند و همانطور که امام(قدس سره) فرمودند ما مرد جنگیم و از جنگ نمیهراسیم. به آنان تاختیم و همه را قلع و قمع کردیم البته ما نیز چندین شهید به پیشگاه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قربانی دادیم. سه روز بود که ما مرتب با خمپاره آنان را هدف قرار دادیم و به آنان فهماندیم که پاداشی جز مرگ در انتظار متجاوز نخواهد بود.
ما از اوضاع محلات بیخبر هستیم. شنیدهایم که در شهرها پاسدارها را ترور میکنند و این بسیار دردناک است و شما باید با هوشیاری خود آنان را افشاء کنید. این مزدوران باید دعا کنند که جنگ تمام نشود که اگر جنگ تمام بشود و پاسدارها باز گردند دیگر حتی یک ثانیه هم به آنان فرصت نمیدهند فکر کنند و یکی یکی آنان را از دم تیغ میگذرانند و به آنان میفهمانند که ترور بچههای چند ساله و زن و مرد و سیاستمداران ما چه عافیت وخیمی برای آنان در برداشته و خواهد داشت دیگر بیش از این سرتان را درد نمیآورم.
به امید پیروزی اسلام و مسلمین.
داود هادی زاده.
1. سوره قارعه، 1 الی 3.
شهید داود هادی زاده مردی دیگر از تبار نور کسی که با چراغ شهادت راه آیندگان را مشخص کرد تا ایرانیان راه را از بیراهه بشناسند و راه رسیدن به سعادت را گم نکنند. او در پنجمین روز از بهار سال 1341 درست زمانی که شکوفههای زیبا بر شاخههای درختان خودنمایی میکردند و طراوت بهار در دامن شهر محلات پیچیده بود در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود.
دوران کودکی را میان اعضای مهربان خانواده و کنار خواهر و برادرانش سپری کرد و یاد و خاطرهاش را در دل و جان همه اعضای خانواده ماندگار کرد. در هفت سالگی راهی دبستان شد و از آنجا که کودکی باهوش و با ذکاوت بود. دوران دبستان را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از گذراندن دوره راهنمایی و دبیرستان موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
در حالی که در دانشکده افسری قبول شده بود. اما به خاطر ضرورت شرایط جنگ به دانشگاه نرفت و ادامه تحصیل نداد. در تمام طول تحصیلاتش معلمها و دوستانش از او راضی بودند و تلاش میکرد اگر کاری از دستش ساخته است برای دیگران انجام دهد.
همین مسئله باعث میشد همیشه خانوادهاش از او و اخلاق و رفتارش احساس رضایت کنند. از همان کودکی و نوجوانی به دین و مذهب علاقه زیادی داشت و به نماز خواندن اهمیت زیادی میداد به گونهای که همیشه در نماز جماعت شرکت میکرد و به خواندن نماز جماعت علاقه زیادی داشت. همیشه به کارهای خیر و به گرفتن دست ضعفا و فقرا علاقه زیادی داشت. مدتی را در کنار امام جمعه محلات قرار داشت که ایشان از رفتار و کردارش بسیار راضی بودند.
مدتی را در شهر شیراز در مسجد امام صادق(علیه السلام) مؤذن بود. در زمان انقلاب اسلامی در فعالیتهای انقلابی نقش بسزایی داشت و همواره در تظاهرات و راهپیماییهای آن زمان شرکت میکرد. در سال 1358 به جمع سبز پوشان سپاه پاسداران پیوست و زمانی که ایران عزیز به نیروهای انسانی نیاز داشت تا از در مقابل دشمن دفاع کنند در لباس پاسدار به جبهههای حق علیه باطل شتافت.
قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی چند ماه در کردستان با گروههای ضدانقلاب جنگید و از اوایل جنگ در جبهه حضور داشت و تلاش میکرد تا از جان و مال و ناموس مردم ایرانزمین در مقابل دشمن بعثی دفاع کند.
در آخرین مأموریت به عنوان فرمانده گروه اعزامی از محلات با گردان رزمی سپاه گیلانغرب در عملیات مطلع الفجر شرکت کرد و پس از همان عملیات در پنجم دیماه سال 1360 در ارتفاعات شیاکوه هنگام درگیری با نیروهای عراقی به شهادت رسید.
پیکر این شهید والامقام بیش از ده ماه در منطقه مفقود بود و پس از شناسایی در پانزدهم مهرماه سال 1361 در محلات به خاک سپرده شد.