مجید هنرمند، هنرمندی بود که زندگی کردن را با هنر ذاتی خویش به سمت پیش برد که به اهدافی که در سر داشت برسد و آن اهداف جز بندگی خداوند نبود. هنر خوب زندگی کردن را هر کسی بلد نیست و این هنر میتواند انسان را به بالاترین مقامات عرفانی برساند.
مجید در یکی از روزهای خوب خداوند در سال 1347 در خانوادهای از اهالی ساوه در شهرستان تهران و در خانوادهای ساده و بیریا، دیده به جهان هستی گشود و از زمانی که چشمش را به دنیا باز کرد باعث خوشحالی خانواده شد به گونهای که پدرش مشهدی عزتالله برایش گوسفندی را عقیقه کرد و بین نیازمندان تقسیم کرد تا همه را در این جشن شریک کند. دوران کودکیاش را با خانواده سپری کرد. به شهرستان ساوه آمدند تا در این دیار زندگی کنند. تحصیلاتش را از هفت سالگی آغاز کرد و توانست با جدیت و تلاش درس بخواند. سیکلش را که گرفت درس را رها کرد و به کار روی آورد تا در امورات خانه و مخارج زندگی به پدرش کمک کند. زندگی سخت بود ولی او این شرایط را درک میکرد و سعی داشت تا میتواند یار باشد نه باری بر دوش آنها.
زمان خدمت سربازیاش رسیده بود و حالا دل کندن و جدا شدن از خانواده مخصوصاً خواهری که تمام روزگار کودکی و نوجوانیاش را با او سپری کرده بود سخت بود. هر دو گریان بودند و دلنگران هم ولی زمان زمان ماندن نبود چرا که جنگ پیر و جوان و زن و مرد نمیشناخت و میبایست دست دشمن بعثی را از سر شهرها و مردمانش کوتاه میکردند.
لشکر 58 ذوالفقار نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی جایی بود که مجید برای رفتن به جبهه و دیدن آموزش انتخاب کرده بود و حالا به عنوان سرباز ارتشی در بین خانواده معرفی شد. هر باری که به مرخصی میآمد به همه سر میزد. از دوستان تا اقوام و همسایگان همه را میدید و از حالشان با خبر میشد.
روزهای آخر خدمت بود از همه خداحافظی کرد و به سمت نفت شهر راهی شد. او در سی و یکمین روز از تیرماه سال 1367 در تک دشمن به شهادت رسید و از پیکر مطهرش نیز چیزی به یادگار نماند. در گلزار شهدای شهرستان ساوه برایش یادبودی ساختند و سالها بعد آثار بر جای مانده از شهید را در آن جای دادند.