«بسم رب الشهداء و الصدیقین»
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان و درهم کوبنده ظالمان و ستمکاران، یاریدهنده بییاوران و به نام خالقی که اسوهای از سلاله پاک رسولان را برگزید تا کاروان در ظلمت فرو رفته را به سوی نور هدایت کند و با سلام به مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منجی عالم بشریت و نایب بر حقش امام امت خمینی(قدس سره) بتشکن و با درود و سلام بیکران به روان پاک شهیدان از صدر اسلام تاکنون به خصوص اباعبدالله الحسین(علیه السلام) که به تمامی مسلمین درس آزاد زیستن میدهد و سلام به امت شهیدپرور و قهرمان که مادام در صحنه حاضرند و سلام به شما پدر و مادر شهدای انقلاب اسلامی و با سلام به پدر و مادر خودم که سالها رنج و زحمت و هزاران خونجگر را به دل خریده تا مرا به اینجا رساندهاید. ای پدرم و ای مادرم، من میدانم که خیلی باعث ناراحتی و رنج و زحمت شما شدم ولی نمیدانم با چه زبان از شما تشکر کنم و زحمات شما را نمیتوانم با تشکر و امثال آن قدردانی کنم ولی به ناچار به همین قناعت میکنم و پیامم به شما این است که در شهادتم گریه و زاری نکنید زیرا خودتان میدانید که این دار (دنیا) فانی است و طبق آیه شریفه قرآن که میفرماید: (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).[2] پس طبق این آیه ما عاقبت نزد خدا باز میگردیم پس چرا نباید از راهی بهتر و نزدیکتر به پیشگاه خداوند برویم.
چه بسا کسانی هستند که دعاهایشان چنین است که میگویند: ... و یا «خدایا مرگ مرا در شهادتم قرار ده» و چقدر خالصانه این جملات را تکرار میکنند.
در نتیجه پی برده باشید که نه من از زیر درس فرار کردم و نه از خانه، نگویید ای برادران و دوستانم که خسرو از زیر درس فرار کرد و یا با پدرش حرفش شد من از زیر عذاب خداوند به جنت فرار کردم و با شیطان رجیم حرفم شده بود (نفس اماره).
من برای اینکه در آخرت در نزد خداوند طبق سوره الواقعه که انسانها را در آن عالم سه دسته اصحاب یمین و اصحاب الشمال والسابقون معرفی میکند. لااقل جزء اصحاب یمین باشیم.
والسلام. منالله التوفیق. خسرو هندودری.
1. سوره آل عمران، 169.
1. سوره بقره، 156.
نامش را پدربزرگش انتخاب کرد به حرمت جد بزرگشان که نامش خسرو بود، فرزند مرا هم به این اسم نامگذاری کردند. آهسته در گوشش گفت: نام دار باشی پسرم و همین هم شد. چه نامی بالاتر و بلندآوازهتر از نام شهید برای یک انسان؟
در خردادماه سال 1344 به دنیا آمد و بهار شهر اراک را برایمان زیباتر کرده بود. مادر همین است هر بار که خداوند فرزندی به او عطا میکند گویی خودش هم با آن فرزند زاده میشود. 3 پسر و 3 دختر داشتم و خسرو یکی از آنها بود پسر عزیز و دوستداشتنی من که از همان کودکی با شیرینزبانیها و شیطنتهایش خودش را در دل همه جا میکرد. برای رفتن به مدرسه آماده شده بود و تحصیلاتش را تا سوم متوسطه ادامه داد.
علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشت و اغلب تفریحش بازی با دوستان و همسن و سالانش بود. ورزش برایش تفریح دوستداشتنی بود که همه ما این را فهمیده بودیم. در بین افراد خانواده با من از همه راحتتر بود و همه حرفها و مشکلاتش را با من در میان میگذاشت. اهل مسجد بود و به مسجد محل زیاد رفت و آمد میکرد پس از اینکه درسش تمام شد به عضویت بسیج درآمد و در بسیج محل فعالیت میکرد.
به مسائل مذهبی و دینی بسیار علاقهمند بود و برای آنها ارزش زیادی قائل بود به نماز خواندن بسیار اهمیت میداد و در مراسمات مذهبی و عزاداریها شرکت میکرد.
عازم جبهههای نبرد شده بود و هر بار من و پدرش با نگرانی با او برخورد میکردیم. میدانست رفتنش ما را بسیار نگران میکند. جانبازی در راه وطن کار بسیار بزرگی است اما مهر فرزند مهر کم و کوچکی نبود. بنابراین پس از مدتی به ما گفت که برای بازی فوتبال با دوستانش میرود اما چند روز از او خبری نشد. نگرانی تمام وجودمان را فرا گرفته بود و برای سلامتیاش دست به دعا برداشته بودیم تا اینکه یکی از آشنایان گفت: او را در راهآهن دیدم در حالی که یک ساک به دوش داشت و به من گفت: به جبهه میرود.
و از این طریق متوجه شدیم که عشق او را با خود برده است. و به عنوان بسیجی گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) به جبهههای نبرد شتافته. در دلم به این همه اراده و ایمان غبطه میخوردم و راضی به رضای خداوند بودم.
سرانجام خبر شهادتش در هفتم اسفندماه سال 1362 در جزیره مجنون را برای ما آوردند در حالی که در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود. پیکرش سالها مفقود بود و پس از تفحص در چهارم اسفندماه سال 1372 در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.