بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود بیکران بر منجی عالم بشریت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با درود بیکران بر نائب برحقش امام(قدس سره) امت امید ملت مسلمانان جهان و با سلام بر شهیدان صدر اسلام تاکنون و با سلام بر رزمندگان که برای حفظ ناموس خود از جان گذشتند و به فرمان حسین(علیه السلام) زمان خود لبیک گفتند و با سلام به شهیدانی که خون خود را برای حفظ میهن و کشور و ناموس خود اختیار کردند. با امید به پروردگار متعال وصیتنامه خود را آغاز میکنم. اول وصیت که به خدمت هموطنان باید عرضه دارم اینکه ملت مسلمان ایران به هیچوجه امام(قدس سره) را تنها نگذارند. پیرو خط امام(قدس سره) امت باشند. وصیت دیگرم به هموطنان این است که در مسئله حجاب خیلی حساس باشند و از خواهران و مادران حزبالله میخواهم که با بن افراد بیبند و بار مبارزه کنند. نگذارند که شهر قهرمانپرور اراک به این حالت زشت بماند. وصیت دیگرم به برادران حزبالله است که هرگز نگذارند جبههها خالی بماند که اگر نسبت به این مسئله بیاهمیت باشند، در آخرت باید جواب خون شهدا را بدهند. وصیتم به پدر و مادر این است که پدر و مادر عزیزم باید مرا بخشید که نتوانستم درست رضایت شما را به دست بیاورم و از شما میخواهم که بعد از مرگ من هرگز در جلو چشم مردم گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید و در خانه گریه کنید و من از خداوند بزرگ صبر و استقامت شما را میطلبم. این غم شما از غمهایی که زینب کبری(علیها السلام) بر دوش گرفته بود سنگینتر نیست، دیدهاید یا شنیدهاید که زینب کبری(علیها السلام) در روز عاشورا چه بار غم را بر دوش گرفت و شنیدهاید که این بانوی بزرگ بعد از عاشورا چه خطبهای برای دشمنان قرائت فرمود. اما وصیتم به برادرانم اینکه پشت امام(قدس سره) را خالی نگذارند و اما را تنها نگذارند و دیگر اینکه پدرم را تنها نگذارند و با یکدیگر مهربان باشند. وصیتم به خواهرانم اینکه بعد از مرگ من برای من زیاد گریه نکنید و در مورد حفظ حجابتان کوشا باشید. در ضمن محل دفن من در اختیار پدر و مادر است.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته، 28/9/65.
در روز سوم مردادماه سال 1347 در روستای علیم آباد قره کهریز اراک در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود بعد از به دنیا آمدن طبق سنت نبوی بر گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه قرائت گشت یعنی از همان اوان و آغاز زندگی با نام رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و علی(علیه السلام) و ولایت آشنا شد.
وی بعد از دوران کودکی به مدرسه پای نهاد و دوره ابتدایی را در روستای علیم آباد سپری ساخت، همچنین دوره راهنمایی را در اراک پشت سر نهاد و در کنار این تعلیمها همراه با پدر و سایر بستگان با حضور خود در مساجد و حسینیهها و تکایا و دستههای حسینی(علیه السلام) به تزکیه نفس پرداخت و با نام حسین(علیه السلام) و عشق حسینی(علیه السلام) را در سینه و قلب هر شیعه میتپد و درس عاشقی یاد گرفت وی برای ارتقا و بالا بردن صدای قلب خود و انسانی علی کوفه شد و راه تزکیه را بیشتر آموختن و به دیگران توصیه کردن در سال 1361 به حوزه علمیه اراک پای نهاد و آنجا راه با تعلیم و تزکیه روحی و نفسانی خود حضوری عجیب در صحنههای مختلف مخصوصاً سیاسی کشور داشت.
وی یک بار در سال 1364 به مدت سه ماه در حال نبرد با کفار بعثی در جبهه فاو بود او همچون کوه مقاوم و استوار و پولادین اراده مثل دیگر رزمندگان در مقابل پاتکهای بعثی صهیونیستی ایستاد و از باز پس گیری این بند استراتژیک ممانعت کرد.
در عبادت علاقه وافر و بیحدی نسبت به عبادت از خود نشان میداد که در نماز گریه بر رخسارش میگشت به نحوی که هر بنده را جذب خود میکرد و نماز شب که امام صادق(علیه السلام) میفرماید: دو رکعت نماز در دل شب را من از دنیا و آنچه در آن است، بیشتر دوست دارم، میخواند.
ایشان نسبت به نماز و ذکر علاقه فراوان نشان میداد و با شور و شوق خاصی با معبود خود خلوت میکرد و به عبادت میپرداخت و در دعاهای کمیل و توسل و ندبه شرکت فعال داشت و کمال بهرهبرداری را مینمود و با خشوع و خضوعی خاص نماز میخواند که سراپا غرق در راز و نیاز با معبود میبود و کتابهای دینی و مذهبی عموماً مورد علاقه آن شهید قرار میگرفت.
او در سال 1365 در هنگامی که سپاه عظیم محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای انهدام ماشین جنگی صدام و باز کردن راه کربلا به عازم رزمگاه بود به عنوان بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) به خیل این سپاه عظیم پیوست و سرانجام در تاریخ چهارم دیماه سال 1365 بر سر راه کربلا در جزیره بوارین به فوز عظیم شهادت نائل گشت.
او 28 روز مفقودالاثر بود و بعد از عملیات کربلای 5 که منجر به انهدام بخشهای وسیعی از ادوات و تجهیزات ارتش بعث و قسمتهای وسیعی از خاک عراق شد. جنازه این شهید همراه با تعداد دیگری از شهدا پیدا و به گلزار شهدا اراک منتقل و به خاک سپرده شد.