با شعر و ادبیات بیگانه نبود. در خانه کتابهای شعر داشت و بیشتر وقتها هم حافظ را به دست میگرفت و برای اهل خانه فال حافظ میگرفت و شعر میخواند. برای همین علاقه بود که در رشتهی ادبیات دیپلم گرفت. با نوشتن و سخن گفتن آرامش میگرفت. همیشه قلمی در دست داشت و جملاتی را که به ذهنش میرسید و یا جایی میشنید که زیبا بود را یادداشت میکرد.
نامش را شعبان گذاشته بودند. او در اولین روز از فروردینماه سال 1338 در حالی که مردم برای سال نو و عید نوروز گرد هم جمع شده بودند و لباسهای نو به تن کرده بودند در خانهی مشهدی غلام در روستای سقانلیق شهرستان ساوه، دیده به جهان هستی گشود. عیدی خداوند به خانه مشهدی غلام درست روز اول عید رسید. پدرش اهل کار و تلاش بر روی زمین کشاورزی بود و با زحمت زندگی را اداره میکرد. شعبان وقتی به سن و سالی رسید که میتوانست کار کند، کار در کشاورزی را در محضر پدر فرا گرفت و ادامه داد تا باری از دوش خانواده بردارد و کمکحال پدرش باشد. تحصیلاتش را در همان روستا آغاز کرد.
سالهای آخر تحصیلش با روزهای متشنج کشور برای انقلاب اسلامی و حضور مردم در راهپیماییها و تظاهرات مصادف شد. او نیز مانند بقیه مردم در صف مخالفین حکومت بود و جنگید تا این که بالاخره موفق شده و شاه را از کشور بیرون کردند. بعد از انقلاب برای گذراندن دوره خدمت سربازی راهی لشکر 21 حمزه سیدالشهدا(علیه السلام) نیروی زمینی ارتش شد و با همان لشکر به جنوب کشور اعزام شد تا ادامه خدمتش را بگذراند.
چند ماهی خدمت کرده بود که زمزمههای جنگ به گوش رسید و بالاخره عراق با پشتیبانی کشورهای مرتجع منطقه و استکبار جهانی با ایران اسلامی وارد جنگی نابرابر شد. او در بیست و پنجمین روز از مهرماه سال 1359 در بمباران هوایی دزفول به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهرستان ساوه به خاک سپردند.