شهید محمد قلعه خندابی، فرزند محمدابراهیم، در پنجمین روز از شهریورماه سال 1340 در روستای استوه از توابع شهرستان خنداب، در خانوادهای دیندار و معتقد، دیده به جهان هستی گشود. در کانون گرم و با محبت خانواده بالید. سوادش در حد خواندن و نوشتن بود ولی همانند پسران روستا که دستیار و همراه پدر بودند، از سپیدهدمان تا غروب خورشید، در زمینهای کشاورزی کار میکرد. در گذر روزگار، محمد نیز جوانی نو رسیده شد و برای خدمت سربازی ثبتنام کرد. جدا شدن از خانواده برایش سخت بود؛ ولی او هدفی مهمتر را دنبال میکرد. یکی از دوستانش میگوید: «زمانی که در جبهه بود و یکی از فرماندهان او زخمی شده بود؛ جاهایی را که خطرناک بود، خود میرفت. در جنگهای نا منظم چمران حضور داشت و 10 نفر نیرو داشت. در منطقه، چولانه باید منهدم میشد و او رفته بود و منهدم کرده بود. شبی تمام قمقمهها را برد و از منبع آب عراقیها پر کرد. روز که شد تانکها متوجه ما شده بودند و محمد مدام میگفت: تانکها را بزنید و شهید دوربین را گرفته بود .... تنها نیروی باقی مانده او بود که سرانجام هیچ اثری از او باقی نماند... . آدم با نمازی بود. جریان بنیصدر و دکتر بهشتی را در پادگان تعریف کرده بود که بنیصدر کارش خراب و بازداشت شده است. وقتی از بنیصدر تعریف کردم، با من قهر کرد و گفت: تو بنیصدر را نمیشناسی. من به خانه امام خمینی(قدس سره) رفتهام. او یک یخچال دارد که با پسرش شریک است.
برادرش به یاد میآورد که «پدرم که به او گفت: دیگر بس است. چقدر جبهه.... سر ناهار قهر کرد و گفت: اگر ما نرویم، عراقیها بر سر ما مسلط میشوند ... اگر دو روز مرخصی میآمد، انگار در آتش بود. برای این که پایگاه را از ایرانیها گرفته بودند، خیلی گریه میکرد. محمد سرباز نیروی هوایی ارتش بود و در عملیات شهید مدنی در بیست و هفتم شهریورماه سال 1360 در منطقه سوسنگرد به شهادت رسید.