متولد سال 1309 بود. در ششسالگی پدرش را از دست داد. اگر چه پدر نبود؛ اما آغوش گرم مادر و برادران مهربانش خاطره پدر را زنده میکرد. اهل کار بود و تلاش. با کشاورزی روزی خود را به دست میآورد. پس از دوره سربازی، در شرکت صنایع اراک مشغول به کار شد. او عاشق خدا بود. تلاوت قرآنش، تهجد و شبزندهداریاش، نمازهای جماعتش، عشق به اربابش حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و هزاران کار خیر او، گواهی بر این مدعاست. آنقدر عشق به انقلاب و امام(قدس سره) داشت که معاندین نمیتوانستند روح عظیم او را تحمل کنند. هر شب نماز شب میخواند. قرآن را در منزل و بعد از نماز جماعت تلاوت میکردند و همچنین دعا در منزل و در مسجد به تمام مراسم سوگواری تشریف میبردند. در راهپیمایی و تظاهرات شرکت میکردند.
بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) پس از سالها مجاهدت در بیست و پنجم بهمنماه سال 1364 در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد. فرزندان او اینک ادامهدهندگان راه پدر شهیدشان هستند.
خاطره:
فعالیتهای مهم سیاسی، اجتماعی شهید، انجمنهای اسلامی، ستادهای نماز جمعه، شرکت در تظاهرات، پخش اعلامیه، شرکت در تأسیس مؤسسات خیریه و صندوق قرضالحسنه، شورای محل و ... بود. چه در قبل از انقلاب و چه در بعد از انقلاب، ایشان فعالیت انقلابی داشتند. حتی منجر به درگیریهای بین ایشان و افرادی که افکار ضدانقلابی داشتند، پیش میآمد که حتی قبل از انقلاب یکبار ایشان را میخواستند به قتل برسانند؛ اما موفق نشدند. عملاً و آشکارا مبارزه میکرد. در کلیه تظاهرات روز قدس و 22 بهمن و ... شرکت داشت. ایشان بسیار صبور و با گذشت بود. به هیچوجه کینهای از کسی به دل نمیگرفت. فردی رازدار و در تربیت فرزندان نمونه بود و هیچگاه فرزندان خود را در مشکلات از هر لحاظ تنها نمیگذاشت. فردی مهماندوست و بسیار مهربان بود و تا حد توان به ضعیفان کمک میکرد و در کمکهای مردمی شرکت گستردهای داشت. همه اهالی روستا چه کوچک و چه بزرگ از او راضی بودند. هیچگاه به کسی آزار نرساند. یک روز برای آبیاری به مزرعه رفته بودیم و پدرم سر مسئله آبیاری با یکی از اهالی روستا بحث میکرد و او شروع به ناسزا دادن به پدرم کرد؛ اما پدرم به هیچوجه جواب او را با فحش و ناسزا نداد و من هرچه از پدرم خواستم که جواب او را بدهد، قبول نکرد و گفت: صبر کن، خودش خسته میشود. پدر سرش را انداخته بود پایین و کار خودش را انجام میداد و اعتنایی به حرفهای او نمیکرد و این هم یک درس بزرگ برای من بود. فعالیتهای مهم عبادی و معنوی شهید، نماز شب، تلاوت قرآن، دعا، ذکر، شرکت در مراسم سوگواری، روزه، حج و ... بود.
رعایت حلال و حرام از طرف شهید:
در سال 1358 ساکن روستا بودیم که جهت خرید به اتفاق پدر و خواهرم که نه سال داشت، من هم شش سال داشتم، به شهر آمدیم در بازار حرکت میکردیم که من را از یک مغازه خشک فروشی سه عدد بادام برداشتم و به خواهرم گفتم: به کسی نگوید و بیشتر منظورم پدرم بود. چون بدون اجازه مغازهدار این کار را کرده بودم بدون این که پولش را بدهم؛ ولی به روستا که برگشتیم، خواهرم به پدرم گفت که من چه کار کردم و پدرم خیلی عصبانی شد و بادامهایی که من برداشته بودم و هنوز آنها را نخورده بودم، از من گرفت و دوباره به شهر برگشت تا بادامها را به صاحبش برگرداند و این برای من درس بزرگی شد و من خیلی شرمنده کاری که انجام داده بودم، شدم.[1]
1. فرزند شهید.