او در مقابلم ایستاده با لبخندی که اغلب بر لبهایش نقش میبندد و او را در نظر همه دوستداشتنی میکند. مهربان است مهربانی در وجودش مثل خون جاری است. قامتش را از سر تا پا برانداز میکنم. درست مثل ستارهای تابان در آسمان نگاهم میدرخشد. ستارهای که شاید در تمام ایران بدرخشد و نامش به نیکی باقی بماند. او لبخند میزند و من اسفند به دست در مقابلش میایستم لبخندش کمی پهن میشود و من زیر لب ( وَإِنْ يَكَادُ ).[1] میخوانم تا از چشم بد و نگاه تند در امان بماند. سعی میکنم مثل او باشم آرام و ساکت و صبور. انگار تمام آرامش دنیا در وجودش نشسته است و من هر چه تلاش میکنم موفق نمیشوم چرا که اضطراب و نگرانی جنگ در وجودم رخنه کرده و از فکر کشته شدنش آرام نمیگیرم. خوب میدانم جنگ با کسی شوخی ندارد و ممکن است تمام زندگیام را در لحظهای برباید. اما او برای رفتن اشتیاق زیادی دارد انگار منتظر این لحظه بوده پس آرام و محکم و مصمم قدمهایش را بر میدارد و نگاه من بدرقهاش میکند او به سمت آیندهای روشن پیش میرود و من به گذشتهای زیبا باز میگردم:
در اولین روز از شهریورماه سال 1346 درست با تابش بیاندازه خورشید بر ایرانزمین و شهرستان زیبای محلات، به دنیا آمد. نامش را علیرضا گذاشتیم تا پیرو ائمه اطهار(علیهم السلام) باشد و در راه ایشان قرار بگیرد. کودکی زیبایش را در آغوش من و زیر سایه پدری که برای امرار معاش خانواده میکوشید و با نان کشاورزی فرزندانش را بزرگ میکرد پشت سر گذاشت هنوز هم صدای خندههایش در گوشمان طنینانداز میشود و او را در یادها زنده نگه میدارد. همواره حرمت پدر و مادر را نگه میداشت و تلاش میکرد تا ما را دلخور و ناراحت نکند. هر کاری که از دستش ساخته بود برای دیگران انجام میداد و میکوشید تا در حل مشکلات دوستان سهمی داشته باشد.
دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت اما با اینکه به درس خواندن علاقه داشت در اول دبیرستان درس را رها کرد و نتوانست ادامه تحصیل دهد. پس از فراغت از تحصیل در کار کشاورزی یاریرسان پدر شد و تلاش میکرد در امور کاری و خانوادگی سهمی داشته باشد. بسیار خوشرفتار و مهربان بود و هرگز کسی را آزردهخاطر نمیکرد. به نماز و عبادت اهمیت زیادی میداد و احکام و فرایض دینی را در زندگیاش رعایت میکرد. تا اینکه روز موعود فرا رسید و در زمان جنگ تحمیلی لباس سربازی برازنده وجودش شد.
او رفت و به عنوان سرباز وظیفه در تیپ 40 سراب مشغول به خدمت شد. مدتی را در جبهه بود و در حالی که ۴ ماه از خدمت سربازیاش باقی مانده بود در تک دشمن در منطقه عین خوش در بیست و یکم تیرماه سال 1367 به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش همچنان در مرزهای میهن اسلامی به پاسداری مشغول است.
1. سوره قلم، 51.