بسم الله الرحمن الرحیم
به راستی که خدا معامله میکند و جانهای مؤمنین را و نفسهای مؤمنان را میگیرد و به آنها بهشت میدهد. اکنون که در جبهههای نبرد حق علیه باطل هستم و با نیروهای کفر صدامی مبارزه میکنم، تنها آرزویم پیروزی هر چه زودتر نیروهای مسلمان و اسلامی بر تمامی کفر است. ما در این جا امدادهای غیبی خدای باریتعالی و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به وضوح دیدیم و دیدیم که چگونه خداوند عاشقانش را به شهادت میرساند و ما چون لیاقت نداشتیم، تاکنون طوری نشدهایم. شاید هم تاکنون قسمت ما نشده یا زمان موعود برای ما پیش نیامده است و به یاری خدا ما تا پیروزی نهایی ایستادگی میکنیم و به دنیا میفهمانیم که نیروی الله و قدرت اسلام تا چه حد است و اگر بعد از پیروزی به خانواده و مملکت خویش زنده برگشتم که خود به یاری خدا زندگی را ادامه میدهم؛ ولی اگر خدا نخواست که برگردم و شهید شدم، به آرزوی خودم رسیدهام و شما هم ناراحت من نباشید و فقط نکات زیر را توجه داشته باشید.
برادر عزیزم، ولیالله هاشمی، امیدوارم از این که من شما را به زحمت میاندازم، مرا ببخشید؛ ولی میبایست اینها را برای یکی میگفتم و چه کسی و چه بهتر از شما؛ برادر عزیزم، داداش ولی، اگر من برنگشتم، من بچههایم را به امید شما میگذارم؛ خدا و بعد شما آنها را سرپرستی کن تا این که بزرگ شوند ... برادر عزیزم، من به شما میگویم و شما هم به خانواده و کلیه دوستان و آشنایان بگو گه نکند خدای ناکرده یک روز و حتی یک آن، دست از امام(قدس سره) و اسلام بردارند. همیشه پشتیبان اسلام و قرآن و امام خمینی(قدس سره) باشید و او را دعا کنید. از یادتان نرود که من و تمام رزمندههای دیگر که در این جا هستند، فقط به خاطر یاری و پشتیبانی اسلام قرآن و امام(قدس سره) عزیزمان بوده است و در این راه کاملاً راضی هستیم. امیدوارم که خدا هم از ما راضی باشد. نکند یک وقت خدای ناکرده بعد از من به امام(قدس سره) و اسلام پشت کنید که خدا از شما نمیگذرد و در ضمن برادر عزیز، اگر من شهید شدم، جنازه مرا در قبرستان، پهلوی پدرم دفن کنید.
... من جز زحمت و رنج چیزی برایتان نداشتم، بدانید که تیرهای مرگ خطا نمیروند و همه به سوی او که بازگشت همه به سوی اوست، خواهیم رفت و من نیز که وجودم از آن دیگری است و هستیام را که کس دیگری داده است، ما به سوی او نیز بازخواهیم گشت و همچنین هر کس را اجل و مدتی است که تا زمانی معین در این دار فانی و این دنیای از بین رفتنی زندگی میکند و او چه در رختخواب باشد و چه در سفر و چه در کنار پدر و مادر باشد و چه در جبهههای نبرد، پس از سر آمدن اجلش و پایان رسیدن عمرش زندگی را وداع خواهد گفت؛ پس علت مرگ من رفتن به جبهه نیست و حتماً شنیدهاید داستان آن مادر و فرزندی را که مادر برای نجات فرزندش از مرگ، او را از رفتن به جبهه باز میدارد؛ اما پس از چندی در اثر حادثهای میمیرد؛ پس چه بهتر که مرگها در راه الله باشد و برای اسلام و در جهاد با کفار.
تنها برادرم، چند کلمه با تو بگویم که حاصل عمر بر باد رفته است، در وهله اول خدا را شکر کن و سپاس بگزار که در جامعهای زندگی میکنی و قوانین اسلام بر آن حکومت میکند، نه نقشههای شیطانها؛ چرا که در گذشته نه چندان دور، ما را به گرداب هلاکت افکندند. ثانیاً برادرم، الله را، الله را، و راه الهی را برگزین و مبادا که لحظهای و آنی او را فراموش کنی که نفست را و خودت را نیز فراموش خواهی کرد و شیاطین با فتنههاشان و نیرنگها تو را شکار خواهند کرد و تا به خود آیی در باتلاق هلاکت غوطه خواهی خورد، برادر، علم و دانش را رها نکن.
شهید عزتالله هاشمی سنجانی است که در دهمین روز از دیماه سال 1324 در خانوادهای مذهبی و متدین در روستای سنجان از توابع شهرستان اراک دیده به جهان گشود. از همان روز که در گوشش اذان و اقامه را زمزمه کردند، او را با اسلام آشنا کردند. عزتالله در دوران کودکی در این روستای باصفا و پر از صمیمیت و یکرنگی در دامان سبز پدر و مادری مهربان و فداکار سپری میکرد و سعی میکرد تا در آن روزگار زندگیاش با فرا گرفتن علوم دینی و آموزشهای دینی بنا نهد. از پدر و مادر تجربیات زندگی را فراگرفت و اهل نماز و روزه و قرآن شد.
هفتساله که شد، برای کسب علم و دانش به مدرسه رفت و تا دوره راهنمایی درس خواند. درس را که تمام کرد، در یک مغازه قنادی مشغول به کار شد و این حرفه را زود یاد گرفت. در جبهه وقتی نگاه میکنی از همه نوع حرفه و کار میبینی؛ انگار قرار است برای بندگی خداوند و برای رسیدن به لقاءالله مسابقه برگزار شود که همه و در هر سنی و صنفی آمادهاند. عزتالله نیز یکی از این آدمهاست که با حضور در جبهه به عنوان بسیجی گردان جانبازان روحالله(قدس سره) برای ادای دین کوشید و رفت. او در لشکر 7 ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حدود سه ماه خدمت کرد تا سرانجام در عملیات بیتالمقدس در جاده شلمچه - خرمشهر در روز اول خردادماه سال 1361 به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در کلاله سنجان به خاک سپردند.