با درود به تمامی شهدای راه اسلام
اول رو به پروردگار کرده میگویم که پروردگارا با چشمانی باز و با آگاهی بر اینکه چه راهی را میروم و با ایمان به تو و طرفداری از حق و مبارزه با کفر به این راه آمدهام نه به خاطر ریا و تکبر و خودنمایی بلکه برای مبارزه با نفس و کامل کردن ایمان خود این راه را انتخاب کردم. پس پروردگارا تو خود مرا بیامرز و از سر گناهانم درگذر و مرا یکی از بندگان پاک خود قرار بده. خدایا؛ ای کاش که جانها داشتم و بارها برای پیروزی اسلام میجنگیدم، حال میفهمم لذت شهید شدن را که چه عشقی در ما به وجود میآورد هر چند من لیاقت آن را ندارم که شهید بشوم، شهید باید حسینی(علیه السلام) باشد یعنی قلب و روحش از آن خدا باشد و برای او تفکر کند.
با درود و سلام بر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب و با سلام به شهیدان گلگونکفن از کربلای حسینی(علیه السلام) تا کربلای ایران و با سلام و درود به امت غیور همیشه در صحنه و بیدار و با سلام و درود به خانواده شهداء.
اینجانب حمید کوشک فرزند غلامرضا، مقیم اراک، متولد اراک. خدمت پدر و مادر و خواهرانم و برادرانم و دوستان و آشنایان و معلمان و همکلاسیان عزیزم سلام عرض میکنم و از شما میخواهم که راه مرا ادامه دهید و پشتیبان ولایتفقیه باشید.
خدمت پدر و مادر و برادران عزیزم عرض میکنم. برای شما جز رنج و سختی چیز دیگری نبودم و امیدوارم که شهادتم برای شما افتخاری باشد، مادر عزیزم! از شما و همچنین خواهرانم میخواهم در مرگ من شیون و گریه و زاری نکنید بلکه افتخار کنید که چنین پسری را بزرگ کرده و در راه اسلام و امام(قدس سره) دادهاید. اگر خواستید گریه کنید برای امام حسین(علیه السلام) و یارانش گریه کنید.
از طرف من از کلیه برادران و دوستان و آشنایان و مخصوصاً همکلاسیان عزیزم که مانند برادرانی بودند برای من و همچنین معلمین گرامی که مانند پدری بودند که برای رسیدن سعادت من را نصیحت و پند میدادند، حلالیت بخواهید. من از خداوند میخواهم که اگر لیاقت شهید شدن را داشتم تمام بدنم تکه تکه شود و بدن تکه تکهام را به خاک بسپارید. اگر امکان داشت دوستان همکلاسیم مرا در خاک بسپارند و از شما میخواهم که در برابر مصیبتها مقاومت کنید و صبر داشته باشید. در شهادت من صبر داشته باشید و مرا از یاد نبرید. از شما دوستان همکلاسی میخواهم که درس بخوانید و اگر از من بر شما آزاری رسیده است، مرا حلال کنید. برادران معلم درس بدهید و برادران محصل را نصیحت و پند بدهید و به آنها راه صحیح زیستن در زندگی را بیاموزید.
در اول مرداد سال 1345 در منزل غلامرضا کودکی زیبارو و نیکسیرت پا به عرصه وجود گذاشت که بعدها موجب افتخار مردم سرزمینش شد. نام او را حمید گذاشتند. پدر حمید در کارخانه آلومینیومسازی اراک شاغل بود. دوران کودکی و نوجوانی او همزمان با اوجگیری اعتراضات مردمی ایران بر علیه رژیم منحوس طاغوت بود و حمید علیرغم سن کم خود شور و شوق انقلابی مردم شهرش را میدید به همین دلیل از همان کودکی و نوجوانی به خیل عظیم یاران امامش خمینی(قدس سره) کبیر پیوست. دوران تحصیل حمید چون سایر همسن و سالان ایشان طی شد. او دوران ابتدایی و راهنمایی تا سوم دبیرستان را در رشته اقتصاد در شهر زادگاهش تحصیل کرد. با توجه به علاقه ایشان به ورزش در رشته هندبال به ورزش پرداخت و در این راه نیز پیشرفتهای چشمگیری داشت و در تیم هندبال آموزشگاههای استان عضویت داشت و یکی از بازیکنان موفق این رشته در استان بودند. همزمان با پیوستن به بسیج بیستمیلیونی؛ آموزش مقدماتی را پشت سر گذاشت و به خیل یاران خمینی(قدس سره) در جبهههای نبرد پیوست.
او بسیجی و امدادگر واحد بهداری در لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) بود و پس از چند مرحله حضور در جبهههای جنگ در سال 1364 در آوردگاه عملیات بزرگ والفجر 8 و پس از فتح فاو در آن منطقه مورد اصابت ترکش توپ از ناحیه سینه شد و همچنین با بمبهای شیمیایی دشمن دچار جراحت گشته و این جراحات موجب شد او نیز چون یاران به خون غلتیدهاش در بیست و دوم بهمنماه سال 1364 در فاو عراق آسمانی شود. پیکر شهید پس از تشیع در زادگاهش در جوار رحمت الهی آرام گرفت.