به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان و یاور مستضعفان و دشمن ستمگران.
حدیث: قال رسولالله(q): ... کسی که بمیرد و جنگ نکند و یا فکر جنگ در دل نداشته باشد، پس او مرده است طوری که در دلش شعبهای از نفاق است.
با درود و سلام بر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش، بتشکن تاریخ و در هم کوبنده ستمگران و یاور مستضعفان و جدا کننده حق از باطل، رهبر عزیزمان امام خمینی(7) و رهبر ملت جهان و پشتیبان حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یار ملت مسلمان جهان با درود و سلام بر شهداء و خانوادههای شهدا و با درود و سلام بر معلولین و مجروحین و اسراء و مفقودالاثرها و جانبازان و خانوادههای محترم و این از جان گذشتهها و با درود و سلام بر امت شهیدپرور ایران و این مردمانی که الان هفت سال از جنگ میگذرد و هنوز هم که هنوز است پشتیبان امام(7) و رزمندگان اسلام هستند. چه از اهدای جان خود در راه اسلام و چه از اهدا کردن مال دنیوی خود که الان هفت سال است که مرتباً در حال کمک کردن به رزمندگان اسلام هستند. خداوند بزرگ همانطور که از اول خلقت مرا به دنیا آورد و پرورش داد همینطور هم به سوی خودش برد و این کاری است که ما نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم و نخواهیم گرفت و نه با دادن عقل و شعور و معرفت انسانی راه و روش خوب جلوی ما گذاشته تا ما خودمان با بکار انداختن عقل خود راه حق را انتخاب کنیم. خداوند دنیا را وسیلهای برای آزمایش ملت خود قرار داده است. ای مردم! خب من نمیتوانم که چگونه از شما ملت ایثارگر و فداکار تشکر کنم البته زبان من الکن است که بتوانم از شما تشکر کنم. امیدوارم که همینطور که به رزمندگان کمک میکنید، در آینده هم در برابر هر سختی و مشکلاتی که به شما رو میآورد، استقامت کنید. از شما مردم خوب و عزیز میخواهم که ایمان خود را روز به روز زیادتر کنید و دلهای خود را به خداوند نزدیک کنید و قلبهای خود را با خواندن صحیح قرآن و عمل کردن به قرآن روشن کنید و هیچوقت و در هیچ لحظهای خداوند بزرگ و مهربان را از یاد نبرید. از مسئولین میخواهم با کمک به مردم دل آنها را شاد کنند و هیچ موقع دل آنها را با حرفهای تند و ناروا آزار ندهند.
چند سخن با خانواده محترم خودم:
پدر و مادر عزیز و مهربان و فداکار من امیدوارم که صبر را پیشه خود قرار دهید چون که خداوند میگوید: (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ).[1] به درستی که خداوند با صبر کنندگان هست. از شما میخواهم که در مرگ من گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت حسین(A) و امثال حسین(A) و بهشتی و امثال بهشتیها گریه کنید و اشک بریزید و برای کسانی گریه کنید که هنوز نفهمیدهاند که برای چه به دنیا آمدهاند و برای چه از دنیا میروند و هنوز باورشان نمیشود که در یک موقعی میمیرند. از قوم و خویشهای خود میخواهم راه من را با پیروی از قرآن و پیروی از رهبر عزیزمان ادامه دهند. از پدر و مادر خود میخواهم که روحیه خود را با از دست دادن من، از دست ندهند و مثل همان روز که محمد را از دست داده بودید و روحیه خیلی عالی را دارا بودید، الان هم دارا باشند.
از برادرانم میخواهم که با درس خواندن و بجا آوردن احکام اسلام راه من را ادامه دهند.
والسلام. به امید پیروزی رزمندگان اسلام و باز شدن راه کربلا
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(7) را نگهدار. 15/10/1365 احمد کاظم زاده.
1. سوره انفال، 46.
شهید احمد کاظم زاده در دهم شهریورماه سال 1348 در خانوادهای روحانی مذهبی و متدین و عاشق اهلبیت(علیهم السلام) در شهرستان دلیجان، دیده به جهان گشود. در همان شهر تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. نوجوانی که خلوت و جلوتش با صفا و صمیمیت بود و یکرنگی در رفتارش موج میزد. شهادت برادرش محمد در سال 1363 بزرگترین تلنگر زندگیاش شد.
او درس معرفت و ارادت به انقلاب و امام خمینی(7) را خوب یاد گرفته بود، و با شهادت و شهید آشنا؛ به شانزده سالگی که رسید برای نشان دادن ارادت و عشقش به دین و مذهب و البته هدف مقدسی که داشت، راه برادر را پیش گرفت.
ثبتنام در بسیج و بعد از آموزشی کوتاهمدت او را به جبهههای جنگی جنوب کشاند و شلمچه میعادگاهش برای رسیدن به وعده الهی.
بسیجی شهید عملیات کربلای 5 را درک کرد و همنفس با شهدای آن عملیات در شلمچه شد و در بیست و ششم دیماه 1365 با گلوله دشمن به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید بر دستان جوانان مؤمن شهر دلیجان به میهمانی برادر شهیدش در گلزار شهدا رفت.