بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت برادر عزیزم سلام عرض میکنم و سلام مرا از آخرین گوشه ایران عزیز بپذیر سلام مرا از منطقه شلمچه بپذیر سلام مرا از خرمشهر بپذیر.
پس از عرض سلام سلامتی شما و دیگر دانشجویان را از درگاه خداوند متعال خواهانم اگر از حال اینجانب خواسته باشید به حمدالله خوب هستم و خدمت میگذرانم.
اکنون که این نامه را مینویسم ساعت حدود 12 شب است و صدای سلاحهای مرگبار از دوردست شنیده میشود که البته برای ما عادی است.
بالاخره آن جابجایی که تا مدتها در انتظار آن بودیم انجام شد ما به منطقه شلمچه که قبلاً یکی از شهرکها یا بهتر بگویم دهات اطراف شهر بود آمدیم و در یکی از ساختمانهایی که قبلاً عراقیها ساخته و در آن بودند مستقر شدیم و بعد از چندین ماه خدمت در سنگر بالاخره توانستیم در یک ساختمان سکونت کنیم. بعضی از سنگرهای خط مقدم که قبلاً متعلق به عراقیها بوده است تا چندین تن خاک روی آنهاست و امیدوارم که بعد از اتمام جنگ این فرصت برای همه مخصوصاً شما دانشجویان پیش بیاید تا از این مکانها دیدن کنید.
از جاده کمربندی خرمشهر - آبادان که میگذری به پل خرمشهر آبادان میرسی که از وسط منهدم شده است و اکنون یک پل شناور جای آن را گرفته است و کشتیهای زنگ زده و منهدم شده در اطراف رود کارون واژگون شدهاند و منظرهای تأسفانگیز است. میتوان به جرئت گفت: حتی یک جاده در خرمشهر نمیتوان یافت که از هجوم وحشیانه دشمن در امان باشد و به راستی که فتح خرمشهر یک اتفاق نبوده است. و به راستی که درود بر افتخارآفرینانی که با خون خود خرمشهر را خونینشهر کردند.
دیگر از دیدنیها دکلهای بسیار بلند پتروشیمی بوده است که از دور دیده میشود و این دکلها آنقدر محکم هستند که با وجود آسیبهای شدید در طول جنگ هنوز هستند و محل دیدهبانی دشمن است و تمامی منطقه را زیر نظر دارد.
باری مرتضی جان گفتنی بسیار است بماند برای وقتی که همدیگر را دوباره دیدیم.
مرتضی جان همیشه این موضوع را به خاطر بسپار که شما که اکنون در پشت میزهای دانشگاه نشستهاید نسبت به این سربازان و سپاهیان که در این فتحها شهید شدهاند مدیون هستید و باشد که دین خود را با خوب درس خواندن جبران کنید که این بهتر است و هرگاه احساس سستی در درس خود کردی خودت را نادیده بگیر و فرض کن که به خاطر خاکهای آزاد شده درس میخوانی.
مرتضی جان بیش از این وقت گرانبهایت را نمیگیرم و آرزوی موفقیت تو و دیگر همقطارانت را دارم به آقایان نوشاد و نجفی سلام گرم مرا برسان منتظر شما هستم از نظر درسیات برایم بنویس، به امید دیدار قربان تو 26/7/63.
شهید محمدرضا یگانه از جمله شهدای گلگونکفن کربلای ایران که مؤمن و پایبند به مکتب و راه سرخ شهیدان بود. کسی که راه ایثار و فداکاری را طی کرد و برگی درخشان از زندگی سراسر مقاومتش را در سردفتر تاریخ رقم زد.
در شانزدهم آبان ماه سال 1341 در شهر شهیدپرور و انقلابی اراک در خانوادهای نسبتاً متوسط به دنیا آمد. از همان ابتدا به خانواده اهمیت زیادی میداد مسئولیتپذیر و دوستداشتنی بود. به نماز و قرآن بسیار اهمیت میداد. روزهای زیبای نوجوانیاش با روزهای پر شور انقلاب مصادف شده بود و زمانی که صدای انقلاب در گوش مردم طنینانداز شد هرگز صحنهها را خالی نمیکرد و در راهپیماییها شرکت میکرد.
معتقد بود انقلاب اسلامی ایران سرنوشت ملت را تغییر میدهد پس از هیچ تلاشی برای آن نباید کوتاهی کرد.
با فرا رسیدن ایام جوانی موعد سربازی رسید و زمانی که دشمن بعثی خاک کشور را نشانه گرفته بود در لباس مقدس سربازی برای خدمت به کشور آماده شد. سرباز بود و آمده بود تا دل ببازد. چرا که از آغاز جنگ تحمیلی احساس میکرد که او هم باید دین خود را به کشورش ادا کند و منتظر بود تا دل به دریا بزند و برای رسیدن به پیروزی نهایی تلاش کند. و برای دفاع از هموطنان خود بکوشد.
در سال 1361 به محض اعلام نیاز ارتش خود را معرفی کرد و در رسته پیاده دوره آموزش را حدود سه ماه طی کرد و پس از آن بلافاصله به جبهههای حق علیه باطل در منطقه شلمچه که تحت کنترل ارتش 21 حمزه سیدالشهدا(علیه السلام) بود اعزام گردید. شلمچه منطقهای که خاکش با خون جوانان این سرزمین تطهیر شد.
او در هشتم آبان ماه سال 1363 در حالی که ترکش خمپارهها بر سرش نشسته بودند، شربت شیرین شهادت را نوشید و به فیض ابدی نائل آمد. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.