بسم الله الرحمن الرحیم
( يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي).[1]
سپاس خداوند بزرگ را که به ما هستی بخشید و راه چگونه زیستن و چگونه رشد کردن و چگونه مردن را توسط پیامبران و ائمه معصومین(علیهم السلام) و جانشینان بر حق آنها به آموخت تا بتوانیم در صراط مستقیم حرکت کنیم و به سعادت برسیم.
با سلام و درود بر شهدای گلگونکفن اسلام و مفقودین و اسراء و معلولین و مجروحین و رزمندگان کفر ستیز اسلام که هستی خودشان را با پروردگار بزرگ معامله کردند.
درود و سلام بر خانوادههای محترم شهداء و مفقودین، اسراء، معلولین جنگ تحمیلی و رزمندگان اسلام که بهترین عزیزانشان را روانه جبههها کردند تا قرآن را یاری نمایند.
ای خداوند بزرگ تو خودت آگاهی که جنگ بر ملت ما تحمیل شد و امت اسلامی ایران جهت دفاع از اسلام و مسلمین به مقابله با دشمن خصم به پا خاستند تا دست تجاوزگر حزب بعث را از سرزمین کشور اسلامیمان قطع نمایند.
لذا اینجانب الیاس کاظمی فرزند علیاکبر، مسلمان و شیعه دوازده امامی با عقلی سالم و فکری مستقل و با علاقه و عشقی سرشار از اسلام و قرآن و به فرمان رهبر عزیزم روحالله(7) جهت مقابله با دشمن اسلام و انسانیت و به اتکا به خداوند منان ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(A) زمانم را لبیک گفتم و به صفوف رزمندگان پیوستم.
خداوند عاجزانه از درگاهت تقاضامندم که به این حقیر و دیگر سربازان اسلام ایثار و اخلاص و تقوا بیشتر عنایت فرمایید تا بهتر رضایت تو را انجام دهیم.
خدایا، تو را شکر که به لطف تو گوشم شنوا و زبانم گویا شد که به ندای مظلومانه اسلام و ناطق قرآنت لبیک گویم و از کاروان لشکریان توحید عقب نمانم. خدایا یک آرزو دارم آن هم این است که هنگام شهادتم چهره پر نور و مبارک سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(A) و فرماندهام آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت کنم.
سلام و درود بر امت حزبالله و شهیدپرور و همیشه در صحنه که روی اسلام و انقلاب را سفید کردید. ای برادران و خواهران این پیام همه شهیدان است که گوش به فرمان امام(7) امت باشید و امام(7) را تنها نگذارید که یک نعمت بزرگی است که خداوند به ملت ایران و اسلام هدیه نموده است. ای مسلمین رسول خدا(q)، شهید تنها فقط عزادار نمیخواهد بلکه دنبالهرو میخواهد. میخواهد راهی که طی کرده و نیمهکاره سلاح از دستش به زمین افتاده، برادر دیگری سلاح بر دست گیرد و بر دشمن خدا یورش ببرد.
ای برادران و خواهران! شهدا، مفقودین، اسراء و دیگران خود را فدای اسلام کردند که اسلام زنده بماند و تقویت کنند و جامعه را بسازند که برای دنیا خدا شاهد است که فردای قیامت از تکتک آنها که به اسلام و انقلاب و مردم و سازندگی جامعه به سوی توحید ظلم و یا کنارهگیری کردهاند، سؤال خواهد شد و باید جواب بدهند.
پدر و مادر عزیزم! سلام علیکم. امیدوارم که حالتان خوب و سلامت باشید و از خداوند بزرگ خواهانم که به شما صبر و استقامت و اجر بزرگ عنایت فرماید. از شما تقاضا دارم امام امت(7) و یاران امام(7) و رزمندگان اسلام را دعا کنید و شکرگزار خدا باشید. گریه و زاری زیاد و از حد گذشته نکنید. آرام و آهسته ناله کنید و با یادی از سیدالشهدا(A) و اهلبیت(علیهم السلام) به خود تسلی بدهید.
پدر و مادر جان! معذرت میخواهم که نتوانستم دین خودم را به شما ادا کنم و برای شما فرزند خوبی نبودم ولی از شما تقاضا دارم که حلالم کنید و برایم دعا کنید که خدا مرا ببخشد.
برادران عزیز و خواهر مهربانم! سلام علیکم. خداوند به شما صبر و استقامت و اجر عنایت فرماید. تقاضای من از شما این است که گوش به فرمان امام امت(7) باشید و ببینید شهدا چه میخواستند، همان را ادامه دهید و همیشه در صحنه انقلاب و اسلام حضور داشته باشید. خواهر عزیز و مهربانم تأکید میکنم که خیلی آرام و آهسته گریه کنید. خودت و خدا میدانید که اگر فریاد بلند بکشید، تنم میلرزد. ذکر خدا و شکرگزار خدا باشید. خداوند به شما صبر و اجر عنایت کند. از همگی شما برادرانم و خواهر مهربانم میخواهم که مرا حلال کنید. خواهر جان با تقوایت و حجابت، ادامهدهنده راه شهدا باش و روح شهدا را شاد کن.
همسر عزیزم! سلام علیکم. خداوند بزرگ به تو صبر و استقامت و اجر عنایت فرماید. سفارشم به تو این است که خیلی آهسته و آرام گریه کنی که صدایت را کسی نشنود و از تو تقاضامندم که مرا ببخشی اگر از من ناراحتی دیدهای و یا بدی مشاهده کردهای چون اختلاف بعضی وقتها در همه خانوادهها پیش میآید. از فرزندمان مرضیه عزیزم خیلی خوب مواظبت کن، هم از لحاظ دینی هم اجتماعی. تو را هیچوقت فراموش نخواهم کرد تا قیامت. تو هم اگر توانستی بعضی وقتها به من سری بزن. سفارش دیگرم به تو این است که با تقوایت و حجابت ادامهدهندگان راه خدا باشید و روح همه آنها را شاد کنید.
پدر و مادر جان! ای عزیزترین کسان من که خودم میدانم بیشترین سنگینی من بر دوش شماست. خداوند شما را سربلند و در قیامت با اهلبیت(علیهم السلام) محشور بگرداند.
مقداری پول هم دارم که در کاغذی نوشتهام و داخل کیف گذاشتهام که خانم خبر دارد.
از این پولها خرجم کنید و مقداری از این پولها را برای همسرم و فرزندم باقی بگذارید. از کلیه همسایهها و دوستان و آشنایان و فامیلها تقاضامندم که مرا ببخشند و حلالم کنند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(7) را نگهدار.
خداحافظ شما تا دیدار در کربلا و قیامت.
فرزند حقیر شما الیاس کاظمی 6/10/65.
1. سوره فجر، 27 الی 30.
شهید الیاس کاظمی در هفدهم اردیبهشتماه سال 1340 در روستای احمدآباد ساوه در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی جهت آموزش مهارت و صنعت از شهرستان ساوه به تهران عزیمت کرد و در مدت دو سال که در آنجا مشغول فراگیری علوم صنعتی بود، در جریان تبعید و مسائل سیاسی حضرت امام خمینی(7) قرار گرفت و جزء مقلدین حضرت امام(7) شد.
او نقل میکند: پس از این شناخت و آگاهی، ساعاتی از وقت خود را صرف شرکت در مجالس سخنرانی و مذهبی بعضی از دوستان و روحانیون طرفدار امام(7) مینمود تا اینکه در سال 1356 به زادگاه خود در شهرستان ساوه مراجعت نمود و جذب کار در کارخانه مولد شد و بنا بر شناخت و اخباری که از اعمال ننگین رژیم ستمشاهی داشت، بهطور مخفیانه علیه حکومت وقت فعالیت میکرد تا اینکه پس از مدتی مسئولین کارخانه ایشان را از کار اخراج کردند و این عمل مصادف با شروع نهضت در سال 56 و اوجگیری آن در سال 1357 بود. در سال 57 یکی از نیروهای فعال شهرستان ساوه بشمار میرفت به طوری که در ماههای آخر عمر حکومت، وقتی که فرماندار نظامی تهران از تیپ زرهی همدان درخواست کمک کرده بود و این خبر به مؤمنین و جوانان مؤمن ساوه رسید، ایشان به اتفاق جمعی دیگر برای ایجاد سد معبر در بسیج تجمع کردند و با دیگر جوانان ساوجی به مقابله با نیروهای رژیم پرداختند.
او در اوایل سال 1359 به خدمت مقدس سربازی اعزام و پس از دوران آموزشی به لشکر 28 کردستان منتقل شد و در آنجا به دلیل وجود گروهکهای منحرف و تشکیل گروههای ضربت توسط نیروهای ارتشی و سپاهی، در آن گروه فعالیت میکرد. پس از اتمام دوران مقدس سربازی مدتی را داوطلبانه در منطقه ماند و با توجه به علاقه قلبی به سپاه به عضویت این نهاد انقلابی درآمد.
شهید الیاس کاظمی به دفعات به مناطق عملیاتی اعزام و ماهها در مناطق جنگی حضور داشت. در پشت جبهه مدتی مسئول بسیج ساوه بود و با عشق و علاقه فراوان در آموزش و سازماندهی بسیج خدمت میکرد.
در دفترچه خاطرات خود در شرق بصره مینویسد:
برادران بسیجی رزمندگانی مخلص و با هدف هستند که روز و شب را نمیشناسند و شبها و روزها یا در حال نگهبانی و دفاع هستند و اوقات فراغت خود را در آن هوای گرم و دم کرده به کانال کَنی مشغولند و از عرقی که از گرد و غبار به گل تبدیل شده، انسان دنیایی ایثار و اخلاص و دنیای عشق به اسلام عزیز و آقا اباعبدالله(A) را از صورتشان مشاهده میکند. خلاصه کنم هر چه از ایثار آنان در اینجا بگویم هنوز در اول کلمه هستم.
از خصوصیات اخلاقی بارز ایشان این بود که به پدر و مادر خود بسیار احترام میگذاشت و در کارهای خیر و کمک به مستمندان فعالیت گستردهای داشت. هیچگاه وقت خود را به بطالت نمیگذراند. سرکشی و دیدار از خانواده شهدا و مفقودین و سالخوردگان از برنامههای هفتگی ایشان بود و از صبر و پایداری آنان همیشه سخن میگفت. از غیبت و تهمت جداً پرهیز میکرد و دیگران را از انجام آن بر حذر میداشت. او در سال 1363 ازدواج کرد و یک فرزند دختر داشت.
او در بیست و نهم تیرماه سال 1366 در حالی که لحظاتی قبل به اصلاح و سر و صورت پرداخته بود و مدتی به تلاوت قرآن مشغول بود، در منطقه شلمچه از ناحیه سر و سینه مورد اصابت ترکش قرار گرفت تا ثابت کند که رهرو حسین(A) و پیرو خمینی(7) است. پیکر مطهر فرمانده شهید گروهان یکم از گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در زادگاهش به خاک سپردند.