بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت در راه خداوند زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغ هدایت ملتها است.
( مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا).[1]
از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در (همين) انتظارند و (هرگز عقيده خود را) تبديل نكردند.
با یاد و نام خدا و شهادت بر یگانگی او و شهادت و رسالت فرستاده او حضرت محمد بن عبدالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و شهادت بر ولایت علی بن ابیطالب(علیهما السلام) چند کلامی به عنوان وصیتنامه عرض میکنم اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج به وصیت و پند و اندرز میدانم.
قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنا میکنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید دست به قلم ببرم چرا که جملات من اگر لیاقتی پیدا شد و مورد عفو و رحمتالله قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت پیدا کردم. (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ).
ما افتخار میکنم که فدای قدم مبارک حضرت حجت بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بشویم.
ای جوانان مملکت جمهوری اسلامی ایران ای جوانان مملکت حجت بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیدار باشید و بیش از هر چیزی به فکر امام(قدس سره) و جنگ و روز قیامت باشید این را بدانید اگر دل شما محل عشق به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد و در عزای حسین(علیه السلام) فرزند زهرای اطهر(علیها السلام) بسوزید و با اشکهای خود تبعیت و پیروی خودتان را ثابت کنید و به معلومات خود نسبت به این خانواده و رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بیفزایید و آنوقت است که همهچیز خود را بیمه کردهاید و مملکت خود را حفظ کردهاید. آری من حالا وقت آزمایش در آزمایشگاه جبهه هستم وقت آن که ثابت کنم حرفم را که (يَا لَيْتَنِي كُنّا مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيماً) چه لذتبخش است. اگر شهید بشوم که تنها راه سعادت است. البته در سایه ولایت آری بدون قبول ولایت هیچ کاری قبول نخواهد شد، چون اعتقاد داشتم وقتی دیدم که امپریالیسم خونخوار قصد نابودی اسلام را دارد و وقتی که امام(قدس سره) فرمود به سوی جبههها بشتابید که فردا دیر است وظیفه شرعی خود دانسته و رفتم به آن میدانها که جوانان عزیزمان حسین(علیه السلام) وار جنگیدند.
ملت ایران مردم شهیدپرور وحدت خود را حفظ کنید و همیشه در مساجد و مجالس مذهبی شرکت کنید که آمریکا از همین مجالس میترسد، خانواده شهدا شکرگزار خدا باشید و برای سلامتی امام(قدس سره) و پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید و امام(قدس سره) را فراموش نکنید من بنده حقیر درگاه خداوند از تمام خانوادههای شهدا و هم شهریهایم حلالیت میطلبم. ای کسانی که همیشه در طلب مقام و همیشه در پی مال دنیا هستید بدانید که اندازه یک نقطه این مال و سرمایه در روز قیامت به درد شما نمیخورد فقط اعمال انسان است که انسان را از آتش میرهاند.
آری مادرم میدانم که فرزند خوبی برای شما نبودم از تو میخواهم که شیرت را حلالم کنی و مرا ببخشی اگر از شما نافرمانی کردم و گاهی با شما بلندبلند صحبت کردم. پدرم میدانم که پسر خوبی نبودم و تازه به دست شما آمده بودم ولی به بزرگی خودتان مرا ببخشید. نمیگویم برای من گریه نکنید اگر گریه کردید به مظلومیت حسین(علیه السلام) و یارانش گریه کنید و زیاد غمگین بودن شما مرا ناراحت میکند. مادر هیچوقت جلوی چشم دشمنان گریه و ناراحتی نکنی چون خوشحال میشوند و شکر خدای را بجا آورید که توانستهاید فرزند تقدیم دین محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کنید.
برادرانم در اول درستان را ادامه دهید و فرمان پدر و مادر را ببرید و همیشه پشتیبان ولایتفقیه باشید خواهرانم و برادرانم از شما حلالیت میطلبم و از شما میخواهم پیام خونم را به مردم برسانید و جنازهام را در نزد دیگر شهیدان نراق به خاک بسپارید و فامیلهایم از شما میخواهم دعا کنید که خداوند شهادت مرا قبول کند و از شما میخواهم که راهم را ادامه دهید و به مدت یک هفته مسجد در خانهمان را با آوای دلنشین قرآن نورانی کنید تا قلب خفتگان را بیدار کند و پیکر منافقین را به لرزه افکند که بداند که شهیدان زندهاند.
در پایان از پدرم میخواهم که یک ماه روزه و یک سال نماز برایم بخرد. شهید کسی است که وقتی به شهادت میرسد میخواهد کسی رسالتش را به دوش بگیرد و ادامهدهنده راه او باشد. امیدوارم بتوانید راه شهیدان را ادامه دهید در پایان از مسئولین میخواهم مخصوصاً مسئولین رده بالایی کشور خواهش میکنم بعد از پیروزی در جنگ تمام ادارات کشور را پاکسازی کنند ببینند چه کسانی در جنگ شرکت داشتهاند و چه کسانی در جنگ نبودهاند. مثل زندهای که، دانشآموزانی که به جبهه رفتهاند و دیگر نتوانستهاند درس بخوانند ولی آن ضدانقلابی کور دل فرزندش را به جبهه نفرستاده است و چند کلاس که دیگر به بالا برود به دانشگاه دست پیدا میکند و از همین راه به خانواده شهدا ضربه میزند.
امیدوارم که بتوانید همگی شما حافظ ثمره خو شهیدان باشید و نگذارید خون شهیدان و حق خانواده شهدا پایمال شود. در پایان از همه حلالیت میطلبم و میخواهم که مرا ببخشید.
خداحافظ خداحافظ، دیدار در بهشت.
2. سوره احزاب، 23.
شهید غلامرضا یوسفی در یکم شهریورماه سال ۱۳۴۷ در خانوادهای مؤمن، متدین و عاشق اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) به دنیا آمد. پدرش به شغل کشاورزی و دامپروری اشتغال داشت و روزی خانواده را با دستان پینهبسته خویشتن با زحمت فراوان به دست میآورد.
او تحصیلات خود را تا کلاس دوم راهنمایی در نراق ادامه داد و با توجه به این که پدری سالخورده و زحمتکش داشت، و او فرزند بزرگ و ذکور خانواده بود بر خود لازم میدانست که قسمتی از فعالیتهای طاقتفرسای پدر را به دوش بگیرد و همین کار باعث شد که روزها به پدر کمک کند.
غلامرضا گرچه سن و سال کمی داشت ولی نسبت به دوستان و همکلاسیهایش از شجاعت و قدرت بالایی برخوردار بود.
در سال ۱۳۶۱ وارد بسیج نراق شد، بیشتر وقتها معمولاً در پایگاه فعالیت داشت و با توجه به شجاعتی که داشت با همان کمی سن رفتن به جبهه را بر خود واجب میدانست و به همین لحاظ در سنگر جبهه با دشمن بعثی وارد جنگ شد.
همرزمش میگوید:
در عملیات کربلای ۵ زمانی که گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عملیات و مأموریت خود را به اتمام میرساندند با نیروهای تازه نفس تعویض شوند، فرمانده گردان اعلام میکند که از برادران هر کدام مایلند میتوانند بمانند و در مرحله بعدی عملیات شرکت نمایند، او از اولین کسانی بود که اعلام آمادگی نمود و با گرفتن قبضه آر پی جی به کمک دیگر رزمندگان میرود.
او پس از عمری تلاش و مجاهدت با عشقی وصفناپذیر به امام(قدس سره) و انقلاب در بیست و دوم دیماه سال 1365 در حین عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه به دعوت معبودش لبیک میگوید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.[1]
1. صحیفه عاشقان نور، ص ۱۴۷.