جنگ تلخترین و سختترین اتفاقی است که ممکن است برای مردم یک سرزمین رخ دهد مردمی که ناجوانمردانه مورد حمله دشمن قرار میگیرند و آرامش و آسایششان دستخوش نامردی دشمنی میشود که با تمام قوا به یک سرزمین یورش میبرد. مردانی از جنس غیرت و جوانمردی با تمام توان در مقابل او ایستادگی کردند اما دشمن تصمیمش از پای درآوردن و تضعیف روحیه مردان خدا بود. او به شکل ناجوانمردانهای بمبهایش را بر سر مردم بیدفاع میریخت تا نامی از ایران و ایرانی باقی نماند. دشمنی که تصمیم داشت ایران اسلامی و ارزشهای انقلابی مردم آن را خدشهدار کند از هیچ راهی کوتاهی نمیکرد. و مردان و زنان و کودکان بسیاری در این راه حفظ این ارزشها به شهادت رسیدند.
شهید والامقام فضلالله یوسفی در سال 1335 در شهرستان زیبای خمین در کنار مردمی دوستداشتنی و غیور دیده به جهان گشود. او پسر دوم خانوادهای مؤمن و معتقد بود که صمیمیت و مهربانی میان اعضای آن دیده میشد و تلاش میکردند تا به بهترین شکل با هم برخورد کنند. فضلالله در این خانواده صمیمی روزهای زیبای کودکیاش را پشت سر گذاشت. دوران ابتدایی را سپری کرد و پس از آن بنا به مساعد نبودن شرایط ادامه تحصیل نداد و در همان دوران ابتدایی درس خواندن را رها کرد.
فضلالله پس از فراغت از تحصیل در امور کاری و خانوادگی یاریرسان اعضای خانواده شد و تلاش کرد تا باری از دوش پدر و مادر بردارد تا با این کار گوشهای از زحمات آنها را جبران کند. او در زمان جوانی شغل شریف قصابی را برگزید و تلاش کرد تا با زحمت فراوان روزی خود را فراهم کند. در همان زمان ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و با این کار خوشبختی را بیش از پیش احساس کرد مردی که همواره همدم و مونس همیشگی همسرش بود و با آمدن فرزندان دنیای زیباتری را احساس کرد. و طعم خوش پدر شدن را چشید. زندگی به زیباترین شکل ممکن پیش میرفت تا اینکه صدای پای جنگ آرامش مردم را به تاراج برد. و دشمن ناجوانمردانه به این سرزمین و مردمش حملهور شد. و با اینکه مردان ایران جانانه از میهن خود دفاع میکردند اما مردم از بمباران گاه و بیگاه دشمن در امان نبودند. و شهید فضلالله یوسفی در هفتم بهمنماه سال 1365 در بمباران هوایی خمین به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش نیز در گلزار شهدای خمین به خاک سپرده شد. در آن جنایت وحشیانه مادرش خدیجه، همسرش رقیه مسلمی و دخترش مینا نیز به شهادت رسیدند.