آنان که شهید شدند کاری حسینی(علیه السلام) کردند و آنها که ماندند باید زینب(علیها السلام) گونه عمل کنند.
ای امت حزبالله بدانید که شهیدان عزادار میخواهند، شهیدان پیرو میخواهند، شهیدان رهرو میخواهند. برای من عزاداری نکنید، زیرا عزاداری سزاوار مولایم حسین(علیه السلام) است.
بار الهی کاش قادر بودم هزاران بار به دنیا برگردم و هر بار برای تو و در راه تو خودم را فدا کنم.
ای پدر عزیزم! در انجام مسئولیتهای اسلامی بکوشید و در کارها صبر و استقامت داشته باشید.
ای مادر مهربانم! با صبر و استقامت همچون زینب(علیها السلام) و سرمشق قرار دادن فاطمه زهرا(علیها السلام) در عزاداری من اصلاً ناراحت نباشید.
ای برادران! امیدوارم که شما ادامهدهندگان راهم باشید. در درس خواندن و فرا گرفتن علم تلاش کنید. در نماز جماعت شرکت کنید و امامان(علیهم السلام) را سرمشق قرار دهید. هرگز مطیع هواهای نفسانی مباشید و در کلیه کارها به خدا توکل کنید.
خواهرم! عفت تو حجاب توست، حجاب تو وقار توست، وقار تو افتخار ماست.
امت حزبالله! همیشه در صحنه باشید و یار و یاور امام(قدس سره)، یکپارچه شوید با اتحاد.[1]
1. مقربین، ص ۵۷.
شهید نبیالله یوسفی غیور مردی شجاع که خوب میدانست مردم ایران با دستهای خالی و قلبی آکنده از غم و روحی پر از ایمان دشمن داخلی را از این سرزمین راندند و انقلاب خود را به پیروزی رساندند پیروزی که به گوش تمام جهان رسید.
او در سیامین روز از شهریورماه سال 1350 در روستای زیبای وفس از توابع شهرستان کمیجان در کنار مردمی سادهدل و زحمتکش دیده به جهان گشود.
از کودکی بسیار باهوش و ذکاوت بود و به درس خواندن علاقه زیادی داشت بنابراین زمان رفتن به دبستان اشتیاق فراوانی داشت و با شور و شوقی وصفنشدنی وارد مدرسه شد.
دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و دانشآموز سال سوم راهنمایی بود که همکاری با بسیج را آغاز کرد. نوجوانی که در ساعات فراغت از تحصیل با دستهای کوچک ولی مردانهاش چون دیگر مردم روستا در زیر تیغ بران آفتاب کارهای سنگین کشاورزی را به دوش میکشید تا کمکی به اعضای خانوادهاش کرده باشد.
در سالهایی که تازه پانزدهساله شده بود، در بیستم مهرماه سال 1366 هنگام درگیری با نیروهای عراقی در منطقه شلمچه به شهادت رسید. پیکر مطهرش در قم به خاک سپرده شد.چ