بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.
- من بر اساس رسالت و مسئولیتی که نمودم در راه الله و برای پاسداری از انقلاب کبیر اسلامی که خونبهای 160 هزار کشته و مجروح است بهطور داوطلبانه در غرب بعد در جنوب کشورم آمدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم من گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فریضه میدانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و کشته شویم باز هم پیروزیم. مادر جان، بعد از شنیدن خبر مرگ من خواهش میکنم اشک مریز، به خواهران و برادران هم بگو در سوگ من اشک نریزند، زیرا امام(قدس سره) بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت چون میدانست رضای خداوند در این امر میباشد. چون میدانم فرزند خلفی برای مادرم نبوده اما عاجزانه از او میخواهم که مرا ببخشد و حلال کند و دوست داردم که هرگز بر جنازهام نگرید و از این بابت به خود افتخار کند. از برادرانم میخواهم که اگر نتوانستهام حق برادری را بهخوبی ادا کنم مرا ببخشایند و حلال کنند و همچنین از خواهران عزیزم هم اگر نتوانستهام حق برادری را خوب انجام دهم عذر میخواهم امیدوارم که مرا بخشیده و حلال کنند، خداوند انشاءالله توفیق عبادت و خدمت به مسلمین را به شما بدهد.
- در خانه تعدادی کتاب دارم که اگر دوستان و آشنایان میتوانند استفاده کنند به آنها بدهید وگرنه همه آنها را به کتابخانه مسجد آخوند یا مسجد جلالی بدهید. خیلی دوست داشتم در لباس سپاه پاسداران خونم ریخته میشد لیکن خدمت سربازی مجال راهیابی به سپاه را از من گرفت هرچند که به قول امام(قدس سره) خدمت سربازی هم امروز عبادت است خداوند به برادران پاسدارم توفیق پیروزی بدهد.
- به کلیه بر و بچههای مسجد توصیه میکنم که سعی کنند فرامین امام(قدس سره) و ... و مشکینی و سایر رهبران انقلاب را سرمشق کارهای خود قرار دهند و همانطور که امام(قدس سره) گفت امروز مسجدها سنگرند سعی کنید همیشه سنگرها را پر کنید، تا جای خالی ما هم معلوم نباشد. اگر جنازهام به دست شما رسید مرا در مزار شهدا پیش بقیه شهدای شهرمان دفن کنید و مجلس ختم مرا در مسجد آخوند بگیرید. به تمام شماها وصیت میکنم که دشمنان اصلی انقلاب اسلامی یعنی آمریکا، اسرائیل و شوروی یادتان نرود و تا آزادی تمام مستضعفان جهان به رهبری امام(قدس سره) امت به نبرد با این جرثومههای فساد تا پیروزی کامل ادامه دهید.
- به همه شما وصیت میکنم که به دوستان و آشنایان تبریک بگوئید و به آنها بگوئید جان او هدیهای است برای امام امت خمینی(قدس سره) بتشکن و راه خداست و بگوئید فقط برای خداوند متعال و برای این امید به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است. امیدوارم که به من ناکام نگوئید چون در نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمت خداست.
- از نظر مادی چیزی ندارم مقداری پول و لباسهایم را به جنگزدگان بدهید. در پایان خداحافظی با شما و تمام افراد خانواده آخرین پیام من به شما این است که هیچوقت راهی را جز الله، ایمان، شهادت و خدا گونه شدن نپذیرید اگر حتی تحمیلی نیز باشد چون دنیا زودگذر است و بیوفا.
شهید ابوالفضل هزاوه ای در پانزدهمین روز از دیماه سال 1340 در یکی از محلههای قدیمی شهرستان اراک و در دل خانوادهای با اصالت و متدین و انقلابی، دیده به جهان هستی گشود. روزگارش را در دامان پدر و مادر و در محضر خانواده آغاز کرد. او فرزند پنجم خانوادهای بود که رعایت حلال و حرام از پر اهمیتترین اتفاقات زندگیشان بود. نامش را به خاطر ارادت و عشق و علاقهای که به سقای بیدست کربلا داشتند، ابوالفضل گذاشتند و او را برای تربیتی در مکتب سرخ عاشورا آماده و مهیا میساختند. در راه تربیت درست و الهی او مادرش زحمات زیادی را متحمل شد و او را با علوم دینی و قرآنی آشنا کرد.
اولین نمازش را در کنار پدرش خواند و از آن به بعد همراه وی به مسجد میرفت و در این رفت و آمدها بود که کسب فیض و نور میکرد و دوستانی همراه برای خودش انتخاب میکرد. تحصیلاتش را تا پایان دبیرستان ادامه داد و با اخذ دیپلم در سالهای جنگ تحمیلی عازم خدمت مقدس سربازی شد.
او به عنوان سرباز تیپ یکم به لشکر 77 خراسان پیوست و از این طریق به منطقه جنگی جنوب اعزام شد. ابوالفضل نزدیک به سه ماه در خط مقدم خدمت کرده بود که در پنجم مهرماه سال 1360 در منطقه دارخوین در حین عملیات ثامنالائمه(علیه السلام) به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.