شهید محسن هزاوه در دوم بهمنماه سال 1336 در شهر اراک به دنیا آمد و در شش سالگی به دبستان راه یافت. پس از ورود به دبیرستان، به خاطر کار و فعالیت سیاسی ترک تحصیل کرد و به خدمت سربازی رفت. در سال 1357 به دستور امام خمینی(قدس سره) از خدمت سربازی فرار کرد و در شهر اراک با دوستان خود مشغول مبارزه با رژیم طاغوت شد و پس از پیروزی انقلاب مجدداً به دستور امام(قدس سره) به خدمت سربازی رفت و برگ پایان خدمت را دریافت نمود و چون احساس مسئولیت سنگینی را بر دوش خود احساس میکرد، روزها در بنگاه زغال فروشی مشغول کار شد و شبها به کلاس شبانه رفت و دیپلم گرفت.
او انسانی فداکار و با گذشت و یکی از طرفداران حقیقی انقلاب اسلامی بود که همیشه اظهار میداشت که پیروزی این انقلاب به دست مستضعفین بوده است و بایستی نگهداری و دوام کامل آن نیز به دست این افراد باشد. شهید مذکور از دوران طفولیت به شهرهای مقدس خیلی عشق میورزید و در دستجات سینهزنی و زنجیرزنی همیشه شرکت مینمود و از درآمدی که داشت، خرج عزاداری مینمود که با دوست خود در ماه محرم به عزاداری و حمل چهلچراغ و سینهزنی مشغول بود. در تمام مجالسی که جهت تشییع جنازه شهیدان بود، شرکت میکرد و در مجالس ختم آنها خدمت مینمود و اظهار میداشت که اینها به گردن ما حق دارند و میگفت که این یک وظیفه دینی است که بایستی تمام ما در آن کوشش کنیم و به خاطر ایمانی که داشت، داوطلبانه به جبهه اعزام و شهید گردید. ایشان از طفولیت پایبند به دستورات دینی بوده و نماز و روزه خود را به طور مرتب انجام میداده است و بسیار انساندوست بود؛ مخصوصاً به افراد کارافتاده خیلی کمک مینمود. تمامی اهالی و آشنایان که او را میشناسند، از او اظهار قدردانی میکنند و به خوبی از او یاد میکنند.
محسن در تظاهرات که علیه رژیم طاغوت انجام میگرفت، شرکت فعال داشت و چندین بار مورد هجوم پلیس قرار گرفت و در سال 1357 به دستور امام خمینی(قدس سره) خود و چندین نفر از سربازان را تشویق و به اراک آمدند و پس از پیروزی انقلاب به دستور امام(قدس سره) به خدمت سربازی رفت و در بار دوم که به جبهههای گیلانغرب اعزام شد، به فیض شهادت نائل گردید.
همیشه اظهار میداشت که ما مسلمانیم و بایستی از اسلام و امام(قدس سره) و جمهوری اسلامی دفاع کنیم؛ چون اگر خدای نخواسته شکست بخوریم، اسلام در دنیا ضعیف میشود و اکنون این وظیفه، بر گردن ماست و ما در برابر خدا و قرآن و امام(قدس سره) مسئولیم و باید تا پیروزی نهایی دست از جنگ بر نداریم و میگفت: به گفته امام(قدس سره) عزیزمان چه بکشیم و چه کشته شویم، در هر دو حال پیروزیم و خدا با ماست.
چون برادر ایشان از جبهه مراجعت نمود، خودش داوطلبانه با کامیون با یکی از دوستان خود به جبهه جنوب رفت و حمل و نقل اسلحه را برای خط مقدم جبهه به عهده گرفت و پس از این که مأموریتشان تمام شد، مدتی در اراک بود و اظهار میداشت که تا جنگ تمام نشود، نمیتوانم به کار مشغول باشم و بعد از سخنرانی امام(قدس سره) که فرمود: اعزام به جبهه واجب کفایی است، با عزمی راسخ و ایمانی کامل به امام(قدس سره) و جمهوری اسلامی و حراست از کشور اسلامی ایران به وسیله بسیج بیستمیلیونی و نیروی گردان رزمی سپاه گیلانغرب به جبهه اعزام شد و در بیست و نهم آذرماه سال 1361 بنا به گفته همرزمانش در حین ادای نماز به وسیله مزدوران عراقی به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.