بسم الله قاصم الجبارین
اول سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب امام امت خمینی(7) بزرگ و دوم سلام به مادر گرامیام که بهترین لحظات عمرش را صرف بزرگ کردن ما کرده. مادر عزیز! من چطور میتوانم جبران خوبیهای بیکران تو را بکنم، اینجاست که باید شکرانه خدای بزرگ را کرد که چنین مادر مهربانی را به من اهدا کرده. ... زیرا رسالت مادری خود را نسبت به من و جامعه تمام کردی. مادر! از اینکه تو را بعضی مواقع اذیت کردم، مرا ببخش و مرا حلال کن و مادر من به مادری مانند تو افتخار میکنم و امیدوارم که همیشه سلامت و تندرست باشی و مرگت را نبینم و تنها از تو میخواهم که ناراحت نباشی. نکند با ناراحتی خود دشمن را شاد کنی. اگر من بتوانم به اسلام خدمت کنم تو هم اجر بزرگی خواهی برد. لذا این وظیفه هر مسلمانی است که فرمان مرجع خود را لبیک گوید و به جان دل بخرد زیرا بالاخره مرگ دیر یا زود در انتظار ماست و چه بهتر در راه خدای باریتعالی قدم برداشته و کشته شویم و تو هم با خوشرویی خود مرا یاری ده که خداوند در آخرت از تو راضی باشد.
و به خواهرانم بگو خدا را فراموش نکنند و حجاب خود را حفظ کنند. به تعالیم احکام اسلام کوشا باشند زیرا تنها راه سعادت همین است و بس. مادر عزیز از بابت همسر من ناراحت نباش و در نامه قبلی گفتم: اگر با ... سلام مرا به او برسان و او را به عنوان یک فرزند مواظبت کن و برایم در نامه بنویس که چه ... .
و در آخر مادرم باید بگویم اینجا محشر است. گرمای سوزان نمایانگر این مدعی است؛ یادآور صحرای محشر است. اینجا بوته امتحان ماست و در اینجا مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فاطمه(h) عزیز دل زهرا(h) فرمانده ماست. میگویند ... آری مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جبهههاست زیرا اینجا کربلاست و حسینیان وارد نبرد شدهاند.
خداحافظ. برایم نامه بنویسید منتظرم.
به امید پیروزی لشکر اسلام بر سپاه کفر و برقراری حکومت جهان اسلام به رهبری مهدی صاحبالزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف).
دوستدار شما، سیاوش کاظمی.
شهید سیاوش کاظمی در بیستم مهرماه سال 1331 در شهرستان اراک در خانوادهای مذهبی، دیده به جهان گشود. از سنین کودکی با کار و تلاش آشنا شد. صبحها در مغازه نانوایی عصای دست پدر بود و عصرها به مدرسه میرفت و استعداد درخشانش باعث شده بود که در مدرسه شاگرد ممتاز باشد. عباداتش از همان دوران کودکی به گونهای بود که بقیه اعضای خانواده هم تحت تأثیر او قرار میگرفتند.
هنوز دوران دبیرستان را تمام نکرده بود که پدرش را از دست داد. سیاوش را سالها در تنها سالن ورزشی مشتزنی شهر به عنوان یک بکسور تمام عیار میشناختند و در آن سالها از معدود جوانانی بود که جذب این رشته ورزشی شده بود. در سال 1351 به استخدام شرکت ماشینسازی اراک درآمد. روزها کار میکرد و شبها در مدارس شبانه ادامه تحصیل میداد. بعد از جریان 17 شهریور وارد مبارزات انقلاب اسلامی شد و در خط مقدم مبارزه با حکومت ستمشاهی قرار گرفت. او جسورانه کارگران را تشویق به اعتصاب مینمود. از خصوصیات با ارزش او مهربانی و دلسوزیاش بود. همواره مردم و به ویژه خواهرانش را به حفظ حجاب تشویق مینمود. شهید کاظمی هر ماهه مقداری از حقوق خود را به حساب 100 امام(7) اختصاص داده بود تا به یاری درماندگان بشتابد. او در سال 1361 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. حضورش را به عنوان یک نیروی انقلابی با عضویت در بسیج و اعزام به جبهه به سرانجام رساند و با حضور در عملیات رمضان در پنجم مردادماه 1361 در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکر بسیجی گردان شهید بختیاری سالها در آن دیار باقیمانده بود تا اینکه در پانزدهم فروردینماه سال 1374 به وسیله نیروهای تفحص، شناسایی و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.