شهید در وصیتنامهاش همه را به صبر توصیه میکند و از آنها به خصوص خانواده محترمش حلالیت میطلبد. در وصیتنامهاش میخوانیم: لطفاً این اشعار را در سنگقبر من بنویسید:
بارالها من نمیخواهم که در بستر بمیرم یاریام کن تا به راهت در دل سنگر بمیرم
دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله دور از کاشانه و از پدر و مادر بمیرم
دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت جرعهای نوشم ز دست ساقی کوثر بمیرم[1]
[1]. وفس در گذر زمان، ص 168.
شهید محمدرضا قنبری در تهران متولد شد و در خانوادهای که اصالتاً از اهالی وفس استان مرکزی بود، رشد کرد. تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد. تربیت اسلامی در این خانواده موجب شده بود که محمدرضا از کودکی با مبانی اسلامی خو بگیرد. از دوره نوجوانی با بسیج همکاری میکرد و پس از مدتی به جرگه سپاهیان اسلام پیوست و با شرکت خود در آموزشهای نظامی، برای اعزام به جبهه نور علیه ظلمت آماده شد. در ایام دفاع مقدس چند مرحله به جبهه اعزام شد و در بهار سال ۱۳۶۷، برای آخرین بار راهی بهار ابدی یعنی جبهه شد و همراه و همدوش سپاهیان اسلام به دفاع از آرمان مقدس و مملکت اسلامی پرداخت. او در اول تیر ۱۳۶۷ پس از مدتها تلاش جهادگرانه در منطقه شاخ شمیران به درجه رفیع شهادت رسید. طی مراسمی پیکر مطهر او در گلزار بهشتزهرا تهران در جوار شهدای دیگر به خاک سپرده شد.