بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان
(وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ).[1]
به نام معبودی که رحمت بیکرانش در سراسر عالم وجود دارد و تمام عالم را در بر گرفته است.
به نام خالقی که بخشنده و مهربان است و در هم کوبنده و خشمگین و مهربان و عزیز است، توانا و عالم و بردبار و قوی است.
به نام مسجودی که به ما توان داد تا برای رضایش دم بر آوریم و دم فرو بندیم، حرکت کنیم و بایستیم و با دشمنان داخلی و نفس اماره داخلی به جهاد برخیزیم.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
الهی هر که تو را شناخت کار او باریک و هر که تو را نشناسد، راه او تاریک تو را شناختن از تو رستن است و به تو پیوستن از خود گذشتن است.
اینجانب مجید کفاش زاده فرزند عباس دارای شماره شناسنامه 216 تاریخ تولد 1348 گواهی میدهم که جز خدای یکتا نیست و محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آخرین پیامبران الهی و رسول خدا بر بندگان است و گواهی میدهم که حضرت علی(علیه السلام) ولی خدا بر بندگان است و اولادش که آخرین آنها امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که ما مسلمانان منتظر ظهور آن هستیم.
اینجانب مجید کفاش زاده پدرم را وصی خود میکنم. 2 دو سال است که نماز و روزه بر من واجب شده و هر دو سال را میخواهم برایم نماز و روزه بگیری و به یک آدم مطمئن بدهی و برایم بخواند و خمس و زکات پولهایم را بدهید و اگر به کسی بدهکار بودم، بیایند از پدرم بدهکاریها را بگیرند.
تا اینجا هر چه گفتم حقالله بوده و مربوط به خدا است که امیدوارم که خداوند بخشنده و مهربان این حقیر را مورد لطفش قرار دهد و ما را جز بندگان شایسته خودش قرار دهد.
و وای بر من و حقالناس! برادران و خواهران بار حقالناس خیلی سنگین است و چه کنم با حقالناس تا یک نوک سوزنش حساب میشود و باید جواب پس بدهم و میدانم که حقالناس مقداری بر گردنم است و از طریق وصیتنامه از کلیه مسلمانها که حقی از آنها بر گردنم است، خواهشمندم که مرا ببخشید و حلالم نمایید و همچنین از تمام دوستان و آشنایان و همسایهها خواهشمندم مرا عفو نمایید.
و ای مسئولین ساوه از شما عاجزانه میخواهم که مرا عفو نمایید و چون شاید در مورد شما غیبت کرده باشم و مرا عفو کنید و پیامی با پدر و مادرم و آشنایان دارم که گول این دنیا پر زرق و برق را نخورید چون به غیر از این دنیا، دنیای دیگری هم هست و این دنیا را به عبادت بگذرانید تا دنیای دیگر که دنیای ابدی است راحت باشید و علاقهتان را نسبت به این دنیا کم کنید که دوستی با این دنیا سرمنشأ همه خطاهاست و به خاطر زندگی این دنیاست که غیبت یکدیگر را میکنیم و تهمت میزنیم و دروغ میگوییم.
یک انسان مؤمن هرگز دروغ نمیگوید و خیلی از کارهای زشت است که برای بقاء در این دنیا است که انجام میدهیم و ... انسانی که از چند دقیقه خود خبر ندارد که زنده است یا مرده پس چرا فکر آن دنیا نباشد؟ اسلام یک ساعت فکر کردن را بر 70 سال عبادت ترجیح میدهد و انسان باید بداند که روزی خواهد مرد و این مردن چه فایده دارد؟ باید این مردن در راه خدا باشد و در راه جهاد با دشمنان اسلام باشد و همه کارهای انسان را خدا میبیند و اما در این رابطه امام(قدس سره) میفرماید: عالم محضر خداست و در محضر خدا معصیت نکنید.
و ای پدر و مادر! بدانید که امانتی بودم که 17 سال در دست شما بودم و حالا که خدا میخواهد امانتش را بگیرد. چرا ناراحتی میکنید و باید به جای ناراحتی خوشحالی کنید که توانستید خوب امانتداری کنید و برایم ناراحتی نکنید و از خدا بخواهید که شما را از صابران قرار دهد.
1. سوره بقره، 154
شهید مجید کفاش زاده، دلاورمردی که در راه میهن اسلامی خود از جان شیرین گذشت و تمام توانش را به کار بست تا از ایران و دین مبین اسلام دفاع کند. او برای رسیدن به این خواسته بزرگ از جان گذشت و نامش را تا ابد در دفتر تاریخ به یادگار سپرد.
او در بیست و پنجم خردادماه سال 1348 در شهرستان ساوه در استان مرکزی، دیده به جهان گشود. فرزند خانوادهای مؤمن و متدین بود که مهر اهلبیت اسلام(علیهم السلام) را در دل میپروراندند و تلاش میکردند تا این محبت را به فرزندانشان نیز آموزش بدهند. او در این خانواده رشد کرد و معنا و مفهوم مهربانی و محبت را یاد گرفت. از همان کودکی یاد گرفته بود چگونه به همنوعان خود کمک کند و نسبت به مشکلات و شرایط همنوعانش بیتفاوت نباشد.
مجید در زمان جنگ تحمیلی در کلاس دوم دبیرستان در حال تحصیل بود که برای اعزام به جبهه راهی پادگان آموزشی شد و پس از پایان دوره آموزشی در پاییز سال 1364 در حالی که فقط هفده بهار را تجربه کرده بود، به عنوان بسیجی گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در منطقه جنگی جنوب کشور حضور یافت.
او پس از سه ماه خدمت در جبهه در بیست و هفتم بهمنماه سال 1364 در منطقه فاو عراق در عملیات والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.