بسم الله الرحمن الرحیم
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
ای اسلام، ای مکتب خون و قیام، ای یاور مستضعفان و ضعیفان، ای دشمن کافران و مستکبران که در راهت هزاران جوان از مرد و زن، خون عزیزشان را فدا کردند، این جاذبه تو از چیست؟
چگونه است که هر جوان مسلمانی، هر مرد و زن مسلمانی در راهت حاضر است جان بدهد؟ و من به قطره قطره خون تمام یاورانی که در راهت مظلومانه و سعادتمندانه جان دادند، قسم میخورم که از تو و قرآن کریم پاسداری کنم و جان نالایقم را در راه پرعظمتت فدا کنم و تو ای رهبر خداجوی ملت، ای روح امت، که ذرهذره وجودت برای خدا و برای ملت و اسلام و قرآن در حرکت است، به روح مقدست سوگند یاد میکنم که از حیثیت اسلام و قرآن کریم و از ولایتفقیه دفاع کنم و فریاد میزنم: ای آمریکای جنایتکار و ای شوروی ذلیل و ای اسرائیل غاصب، بدانید امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمانده ماست و نایب بزرگوارش، خمینی(قدس سره) بتشکن، را به جای خود قرار داده و چنان مشت محکمی از این مظلومان تاریخ خواهید خورد که دیگر اثری از شما در روی زمین وجود نداشته باشد...
اما تو ای پدر جان، پدر فداکار عزیزم، که چه رنجهایی برای بزرگ کردن ما کشیدی، شما نباید ناراحت باشی، چون فرزندت را در راه اسلام و خدا و قرآن و امام(قدس سره) هدیه کردهای! امیدوارم که مرا حلال کنی، مرا که نتوانستم حق فرزندی را ادا کنم و تو ای مادر مهربانم، که شبها بیخوابیها کشیدی برای ما؛ ( إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ).[2] به راستی که خداوند صبر کنندگان را دوست دارد. مادر عزیزم، از تو خواهش میکنم که خودت بر سر قبر من گریه مکن و از اهل فامیل هم بخواه که بر قبر من مگریند؛ زیرا که شهید در راه خدا کشته میشود؛ زیرا که من به آرزوی خود رسیدهام؛ زیرا به دیدار خدای خود میروم. امیدوارم که مرا حلال کنی و شما برادران عزیزم، امیدوارم که راه مرا و دیگر شهیدان اسلام را ادامه دهید و در مقابل متجاوزان و ضد انقلابیون و کسانی که میخواهند، ضربه به اسلام و انقلاب بزنند، قاطعانه بایستید و از هیچکس رودربایستی نکنید و مرا نیز حلال کنید و برای امام(قدس سره) دعا کنید و خداوند پاهایتان را در راه مستقیم نلرزاند.
«خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار».
«حزبالله میجنگد، میمیرد، سازش نمیپذیرد».
«مرگ بر ضد ولایتفقیه».
1. سوره آل عمران، 169.
2. سوره بقره، 153.
شهید فرهاد هدایتی در چهارم تیرماه سال 1343 در شهر اراک متولد شد. از کودکی بچه با ایمانی بود و با پدرش به مسجد میرفت و علاقه شدیدی به نماز و عبادتهای دیگر داشت و از وقتی که به مدرسه میرفت، همیشه درسش را میخواند و قبول میشد. در هیئتهای ماه محرم شرکت میکرد و به سینهزنی علاقه زیادی داشت. در دوران انقلاب با علاقه در راهپیماییها شرکت میکرد و به پخش اعلامیه و آگاه کردن دوستان و فامیل میپرداخت و هنگام تکبیر گفتن بر روی پشتبام، با صدای بلند فریاد اللهاکبر سر میداد. فعالیتهایش قبل از انقلاب شروع شد. درس قرائت قرآن را فرا گرفت و در منزل به دوستان خود درس میداد و آیات قرآن را حفظ میکرد.
اوقات فراغت خود را در سپاه، بسیج، انجمن اسلامی و جهاد سازندگی سپری میکرد و کمتر به خانه میآمد. به کتابهای مذهبی و دینی علاقه زیادی داشت و انواع کتابها را میخرید و به صورت کتابخانه درآورده بود. دارای روحیات اخلاقی بسیار خوبی بود و با کوچک و بزرگ با روی خوش و مهربانی برخورد میکرد و همه کارهایش را با صبر و حوصله انجام میداد. همیشه به فامیل و دوستانش سر میزد و از کارهای هنری خود مثل ویترای برای آنها میبرد. هیچگاه حرف سردی به پدر و مادر و دوستان و اقوامش نزد و همه او را دوست داشتند و از او راضی بودند. از مسائل مهمی که او را ناراحت میکرد، گروههای مخالف بر ضدانقلاب بود و از آنها تنفر داشت و همیشه تأکید میکرد که جلوی فعالیت منافقین گرفته شود تا نتوانند ضربهای به این انقلاب اسلامی وارد آورند و یا با شایعهپراکنی روحیه مردم را تضعیف کنند و میگفت: این گروهکها پایگاه مردمی ندارند و به زودی سرنگون میشوند. علاقه او به امام(قدس سره) امت بسیار زیاد بود، طوری که حاضر شد جان عزیزش را در راه اهداف رهبر فدا کند و همیشه سخنرانیهای امام(قدس سره) را جمعآوری میکرد. فرهاد جان شیرین در طبق اخلاص گذاشت و به عنوان تخریب چی در عملیات بیتالمقدس شرکت کرد. او بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) از تیپ 22 بدر بود که در دهم اردیبهشتماه سال 1361 در جاده اهواز - خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.