بسم الله الرحمن الرحیم
( يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ).[1]
اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد.
«ما ز دریاییم و دریا میرویم، ما ز بالاییم و بالا میرویم»
به نام پروردگار کرم و با نام شهدای اسلام، از صدر اسلام تاکنون و با سلام بر حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش، امام خمینی(قدس سره) و خانواده شهدا و مفقودین و اسرا، با سلام بر امت حزبالله و خانواده عزیزم، اینک پس از گذشت بیش از 4 سال از جنگ تحمیلی و هجوم یزیدیان تاریخ، وظیفه خود دانستم تا بار دیگر به یاری رزمندگان اسلام بشتابم و در آزادسازی راه قدس و کربلا تا آنجا که برایم مقدور است، یاریشان نمایم و این وصیتنامه را اگرچه این بنده حقیر کوچکتر از آنم که بخواهم وصیتی برای امت عظیمالشان و شهیدپرور، این اسطورههای صبر و مقاومت داشته باشم را بنویسم؛ ولی چون نوشتن وصیتنامه یک وظیفه شرعی است، این وظیفه را نیز در حد امکان با یاری خدا انجام خواهم داد. در ابتدا از امت حزبالله میخواهم امام(قدس سره) را فراموش نکنند و بدانند که با هر قطره خون شهیدی، مسئولیتشان نسبت به اسلام عزیز، سنگینتر میشود و باید در انجام این مسئولیت، دقت بیشتری نمایند و امیدوارم خداوند به همه شما در راه خدمت به اسلام توفیق دهد و اما پدر و مادر عزیزم، که میدانم برای این بنده حقیر چقدر زحمتکشیدهاید تا مرا به اینجا رساندید؛ ولی بدانید اگر بنده نیز به شهادت رسیدم و مورد قبول خداوند یکتا قرار گرفتم، چیزی را از دست ندادهاید؛ بلکه سرافرازانه افتخار کنید که فرزندتان را در راه خدا هدیه کردهاید و همان طور که میدانید، بازگشت همه ما به سوی خداست. پدر و مادرم، هرگز از یادم نمیرود که شما همیشه به ما میگفتید: ما شماها را بیمه امام رضا(علیه السلام) کردهایم و عجب خوب بیمهای کردید، حال اگر خسارتش را میخواهید، بروید حرم مطهرش و از او آزادی راه قدس و کربلا و پیروزی رزمندگان اسلام را بخواهید تا به اتفاق دیگر خانوادههای شهدا و مفقودین و اسرا به زیارت حرم حسینی(علیه السلام) و دیگر ائمه اطهار(علیهم السلام) بروید و از نزدیک قبر مطهرشان را در آغوش بگیرید. پدر، من همیشه افتخار میکردم که شما در این موقعیت و سن و سال تا پای جان حاضر بودید که همپای رزمندگان اسلام بجنگید و افتخار میکنم که چنین فرزندانی دارید و امیدوارم که خداوند همه ما را قبول نماید. مادر مهربانم، که میدانم چقدر برای ما زحمتکشیدهای و چقدر در مقابل سختیها صبر کردید، امیدوارم که خداوند به شما اجری جلیل و صبری عظیم عنایت فرماید و در روز قیامت همه ما مخصوصاً شما مادر عزیز که بهشت زیر پایتان است را با حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) محشور و شفاعتش را نصیبمان گرداند، سخنی با برادرانم که خدا را شکر همه، سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و امام(قدس سره) امت هستید و در این راه تلاش میکنید، بدانید که انشاءالله پیروز هستید و خداوند هرگز نمیگذارد، خون شهدای اسلام پایمال شود؛ همچنان که خون شهدای صدر اسلام پایمال نشد و با شنیدن نام این شهدا اسلام دوباره زنده میشود. برادرانم، شما در هر جبههای که بیشتر میتوانید به جمهوری اسلامی خدمت کنید، در همانجا باشید و اگر درس خواندن شما بتواند کشور ما را از وجود بیگانگان بینیاز کند، در کنار درس خواندن، جبهه را نیز خالی نگذارید. در پایان دوست دارم خواهر کوچک را هرچه بیشتر با احکام الهی اسلام آشنا نمایید. دیگر عرضی ندارم، جز آرزوی سعادت و پیروزی رزمندگان اسلام و باز شدن راه کربلا. ضمناً اگر از اموال بیتالمال یا چیزی به کسی بدهکارم، جای من بپردازید و از تمام بستگان و آشنایان و دوستان میخواهم که مرا ببخشند و حلال نمایند و امیدوارم که همه ادامهدهنده راه شهدا باشند. در ضمن بنده حقیر مقداری نماز و روزه بدهکارم که اگر در وسع کسی هست، انجام دهد. اگر حقالناس بر گردن من است، حلال کنید.
وَ عَجِّل فی فَرَجِ مولانا یا صاحبالزمان.
11/12/62 علیرضا هدایتی، کربلای جنوب ایران.
1. سوره انشقاق، 6.
در چهاردهم تیرماه سال 1342 در خانوادهای مذهبی در شهر دماوند از توابع تهران متولد و تحصیلات ابتدایی تا دوم راهنمایی را در همان شهر به اتمام رساند و همزمان با تحصیل، در جلسات مذهبی و برنامههای آموزشی کانون تعلیمات قرآن دماوند شرکت و سعی در فراگیری احکام الهی نمود. به دنبال انتقال پدرش به اراک، مقطع سوم راهنمایی و دوره دبیرستان را در اراک طی کرد و با حضور فعال در کانون فرهنگی و کتابخانه مسجد شمس اراک به تقویت پایههای دینی و معنوی خود ادامه داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با عضویت در بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و انجمن اسلامی هنرستان شهید رجایی و شهید باهنر شهرستان اراک، پیوسته در فعالیتهای فرهنگی و به خصوص فریضه امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با فساد مشارکت مینمود و همچنین در مقابله با جریانات ضدانقلاب، حضور فعال داشت، به طوری که بارها توسط منافقین مضروب گردید.
او که از روحی بلند و قلبی سرشار از عشق و محبت به مستضعفین و محرومین برخوردار بود، از هیچ کوششی برای کمک به آنها دریغ نمیکرد و با این که خانواده او وضعیت چندان مرفهی نداشتند، بارها با یادآوری مشکلات این قشر، اعضای خانواده، بهویژه پدرش را در کمک نمودن به آنان ترغیب مینمود. حتی در موردی در مواجهه با نیاز یک نفر از همکلاسیهایش، بیدرنگ پیراهن عیدش را از تن خارج و به او که برای شرکت در عروسی برادرش لباس مناسب نداشت، هدیه میکند.
با شروع جنگ تحمیلی بلافاصله از طریق واحد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اراک همپای سایر اعضای خانواده، آمادگی خود را جهت انجام وظیفه نسبت به اسلام عزیز اعلام نمود و در اوایل جنگ تحمیلی (سال 1360) در عملیات فتح شیاکوه که در زمان خود یکی از سختترین عملیاتها به شمار میرفت، شرکت نموده و علیرغم مجروحیت مختصری که داشت، همراه دیگر برادران رزمنده تا آخرین لحظه مأموریت، با شجاعت به مقاومت سرسختانه در برابر تهاجم دشمن ادامه داد و با تحمل مشکلات فراوان سرانجام موفق به فتح قله میشوند.
پس از مدتی در همان سال 1361 در عملیات رمضان نیز شرکت کرده و به سختی از ناحیه شکم مجروح و چندین ماه در بیمارستان بستری شد.
او که راه خود را به خوبی شناخته و مهیا و جویای تحولی بزرگتر بود، پس از مداوا و گذشت چند ماه، مجدداً در سال 1362 در عملیات موفقیتآمیز والفجر 4 شرکت نموده و یک بار دیگر از ناحیه کمر و شکم مجروح شد و این امر باعث شد که برای دومین بار، در بیمارستان بستری شود.
در تمام آن موارد نه تنها مجروحیتهای او باعث نشد تا روحیه سترگ و معنوی خود را در برابر زخمهای عمیقی که برداشته بود از دست بدهد، بلکه وضعیت جدید برای او فرصتی را به وجود آورد تا با صبر و بردباری در برابر دردهای شدید که هرگز در مقابل دیگران بهویژه خانواده بروز نمیداد، به مطالعه و مرور درسهایش پرداخته و با شرکت در کنکور، به مرکز تربیتمعلم اصفهان راه یابد و به آرزوی دیرینهاش، یعنی حضور در سنگر تعلیم و تربیت دست یابد؛ اما هنوز اولینترم از تحصیلاتش را به پایان نرسانده بود که فضای معنوی جبههها بار دیگر او را به سوی خود فراخواند و با شروع عملیاتهای موفقیتآمیز والفجر 6 و خیبر، این بار از طریق بسیج اصفهان به لشکر 14 امام حسین(علیه السلام) اعزام شد؛ اما گویا طبق گفته خودش این آخرین دیدار او با دنیا و دنیاپرستان که همواره از آنها بیزاری میجست، بود و سرانجام در بیست و دوم اسفندماه سال 1362 در منطقه عملیاتی خیبر در جزیره مجنون جنوبی بر اثر اصابت ترکش خمپاره خصم به قلب پاکش، به سوی معبودش پرکشید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.