بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا! مرا از این غربت و تنهایی نجات بده و این سعادت عظیم و فوز شهادت را نصیبم کن.
امت اسلام! در هر وضعیتی و در هر لباسی و در هر حالی که هستید، به فکر دین باشید. اگر کسی شما را نمیبیند، خداوند شما را میبیند و در نامه اعمالتان ثبت و ضبط میشود. روز سقوط شما روزی است که امام(قدس سره) را تنها بگذارید. به خانواده محترمم عرض میکنم که به صبر و استقامت یکی از صفات مؤمنین است. صبر اختیار کنید و بدانید این جان و بدن از خدا بوده و متعلق به هیچ فردی نیست.
امیدوارم درس گیرنده از حسین بن علی(علیهما السلام) باشید. دوستان خوب! امام(قدس سره) را تنها نگذارید و جبههها را پر کنید.
در هنگامه مصاف حق علیه باطل، باید خدایی بود و حق را دید و شناخت و با باطل مصافی علی(علیه السلام) گونه داشت. شهید کلاهی، از شیردلان جبهه حق علیه باطل، آنچنان محو جمال دوست گردیده بود که فراقش را تحمل نکرد. او با هر قدم که به سوی جبهه میرفت خود را چند قدم نزدیکتر به معبود مییافت.
علیاصغر در یکم فروردینماه ۱۳۴۳، در روستای ور آباد از توابع شهرستان خمین به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و او از همان کودکی با کار و زحمت آشنا شد. تا پایان دوره راهنمایی درس تحصیل کرد و سپس در کنار پدر مشغول به کار شد. در اوجگیری حرکتهای مردم علیه حکومت به همراه خانواده حضور داشت و از همان کودکی روح خدا جویی در پرورش یافت.
با آغاز جنگ تحمیلی چند مرحله برای اعزام به جبهه اقدام کرد که به دلیل سن کم از اعزامش جلوگیری کردند اما سماجت او برای حضور در دفاع مقدس نتیجه داد و در پانزدهسالگی برای اولین بار در جبهه حضور یافت. پس از چند مرحله اعزام به جبهه که حدود دو سال طول کشید.
به دلیل علاقه بیاندازه به حضرت امام(قدس سره) و روحانیت و فراگیری علوم دینی پس از شرکت در آزمون ورودی در حوزه علمیه مشغول به تحصیل شد. در حین تحصیل به عضویت سپاه در آمد اما همه اینها نتوانست او را از جبهه جدا کند و در هر فرصتی خود را به مناطق جنگی میرساند تا سرانجام در چهارم دی ۱۳۶۵، با سمت فرمانده دسته در گردان امام رضا(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سرش، به شهادت رسید. پیکر روحانی شهید در حالی که با لباس سبز سپاه آراسته شده بود در گلزار شهدای خمین به خاک سپرده شد.