اینجانب سرباز وظیفه رضا کامرانی فرزند تقی کامرانی تاریخ تولد: 1341 به دستور امام بزرگ(7) اسلحه بر دوش میگیرم و همراه با برادرانم در جبهه حق علیه باطل نبرد میکنم و از کشته شدن هراس ندارم زیرا از کتابم قرآن آموختهام که هرگز نپندارید آنهایی که در راه خدا جهاد کردهاند مردهاند نه آنها هرگز نمردهاند بلکه نزد خداوند بزرگ پاداش گرفتهاند. برای مکتبم میجنگم و مکتب من قرآن است و تا آخرین قطره خونی که در بدن دارم از قرآن و اسلام دفاع میکنم و با برادرانم با صدام و صدامیان مبارزه میکنم و نمیگذارم حکومت عدل علی(A) به دست خونخواران بیفتد.
برادران و خواهرم! وقتی که جنازه مرا بر دوش گرفتید گریه نکنید و لبخند بزنید چون من به آرزویم رسیدم. برادران و خواهران شما وظیفه دارید از دین خود دفاع کنید و خدای نکرده مثل مردم کوفه امام(7) را تنها نگذارید. با اتحاد هر چه بیشتر با مزدوران آمریکایی مبارزه کنید و همه آنها را به جهنم بفرستید و پیام قرآن این است که اسلام پیروز است و شما هم پیروز هستید چون هدف شما اسلام است و من چند کلمه از سخنان خودم شرح میدهم که همه آگاه شوید از بابت حیاطم علیمحمد کامرانی که برادرم باشد، صد هزار تومان برای من خرج کند و ششدانگ حیاطم مال خودش باشد ... .
شهید رضا کامرانی در اول فروردینماه سال 1341 در روستای قردین از توابع شهرستان ساوه در دامان پرمهر خانوادهای متدین و شریف روستایی چشم به دیدار هستی گشود. نصیب وی از زندگانی عمری کوتاه اما آمیخته به مهر و صفا و روشنایی بود. در فضای روستا از درس و مدرسه خبری نبود و او به ناچار در حد خواندن و نوشتن سواد داشت که آن را هم از ملای ده فرا گرفته بود. پدرش کشاورز بود و او نیز به این کار روی آورد و دوشادوش پدرش فعالیت میکرد تا باری را از دوش ایشان بردارد.
با اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی به صف آزادیخواهان و تلاشگران عرصه انقلاب پیوست و مجاهدت خویش را از همان زمان به نمایش گذاشت. اعتقاد اسلامی وی قابل توجه بود و همواره پیشاهنگ حرکتهای مردمی و خداپسندانه بود. ارتباط خوبی هم با مردم داشت. به گونهای که از حال و روز آنها با خبر بود و به آنها سر میزد، میگفت: همسایه باید از حال همسایه با خبر باشد و اگر مشکلی برای هر کدام پیش بیاید باید آن را حل و فصل کرد. چرا که همسایه از هم ارث میبرند.
به منظور صیانت از آرمانهای ارزشمند امام امت(7) و میهن اسلامی به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام گردید و در هیئت و لباس سربازی غیرت و جوانمردی خویش را پیش از بیش به اثبات رسانید. رضا دلیرمردی از خطه روستا بود و دیدن این صحنهها که مردم را بیگناه به خاک و خون میکشند، سخت بود و سعی داشت تا میتواند در این مسیر به داد دل مردم برسد. دیدن این صحنه که هر روز قسمتی از این سرزمین خالی از سکنه میشود و مردم با زور و زحمت بار خویش جمع کرده و ترک دیار خویش میکنند، طاقتفرسا و مشکل بود. با این نیت که از آنها دفاع کند، دل به دریای مبارزه زد و اسلحه به دست گرفت.
رضا پس از حضوری فعال در جبهه خرمشهر به عنوان سرباز ژاندارمری در سرانجامی خونین در پنجم شهریورماه سال 1362 در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به دیار حق نائل آمد و با ایثار خون خویش دعوت الهی را لبیک گفت. پیکرش را هم در گلزار شهدای روستای قردین به خاک سپردند.