به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
... با سپاس از خداوند ارحمالراحمین که ما را در عصری خلق نمود که بر بندگانش منت نهاد و با تأیید روحالله(7) احکام خداوندی به اجرا درآمد و شکر خدا را که به ما نیرو بخشید تا بتوانیم از پرتگاه تباهی و فساد که دشمنان برایمان فراهم آورده بودند، رها شویم. خدایا تو توانایی ده تا با دیده قلب بنگرم و مسئولیت بسیار سنگین و حساس خود را دریابیم. ما بزرگترین مسئولیتمان، حفظ اسلام است و در این راه کلیه مصائب را به جان خریداریم. چه کشته شویم و چه بکشیم، پیروزیم و هیچ شکی به راهمان نداریم و به یاری و مدد الهی، تا برقراری عدالت به پیش خواهیم رفت و از چیزی جز خدا نمیهراسیم. در پیشرفت فنون و ادوات نظامی هیچگونه خللی در اراده و ایمان ما نخواهد گذاشت. جنگ نعمتی بزرگ است و زمانی به این نعمت بهتر پی میپوید که به جبههها (دانشگاه الهی) بیایند و مستقیماً روی این سفره پر نعمتی از جنوب تا غرب و کردستان گسترانیده شده، بنشنید. صدای هل من ناصر ینصرنی اباعبدالله(A) بلند است و منتظر و جوابگوی شما امت اسلامی است و انتظار دارم شما با داشتن چنین رهبری جامعه مساعدی با قدرت هرچه تمامتر و با شکستن تمام وابستگیها، اعم از پدر و مادر و خانه و زندگی و خلاصه تمام چیزهایی که پرده حجاب میشوند و باعث بریدگی از جبهه و رسیدن به خدا میشوند خود را برهانید. برادران در کسب حالات روحی و معنوی کوشا باشید. چند کلامی دارم با دانشجویان دانشسرای تربیتمعلم: ای مجاهدان فی سبیلالله در سنگر علم، آگاه باشید و هیچگاه به خود اجازه ندهید که سکوهای واقعی خالی بماند. آگاه و حساس باشید و همیشه با اتحاد پیش بروید و رموز اتحاد را دریابید. اگر مطالعه میکنید مقدار آن را دو برابر کنید. من موفق نشدم ولی از شما میخواهم که راهم را ادامه دهید. ایمانتان زیاد است ولی قویترش کنید. از همه مسئولان و کارکنان و دانشجویان مرکز حلالیت میطلبم و امیدوارم که شما از خط امام(7) بیرون نشوید و دنبالهروی امام(7) باشید و گفتههای او را به جان خریدار باشید و اطاعت کنید و او را تنها نگذارید و در ضمن جبههها را خالی نگذارید. ما مشکل یک یا دو سال درس را میتوانیم تحمل کنیم ولی زحمت و مشکل 1400 ساله اسلام را که ائمه اطهار(علیهم السلام) یکایک فدای آن شدند، را نمیتوان تحمل کرد. چند وصیت به خانوادهام: پدر و مادر و برادران گرامیام سلام علیکم، امیدوارم که حالتان خوب باشد و موفق و مؤید باشید. پدر و مادر عزیزم! شما برای من خیلی زحمت کشیدهاید. من در مقابل زحمات شما نمیتوانم جوابگو باشم. از شما عاجزانه میخواهم که مرا حلال کنید و از اینکه فرزند خوبی برای شما نبودهام، مرا ببخشید و از خدا برایم طلب مغفرت کنید. اگر من لیاقت و سعادت داشتم و شهید شدم برایم گریه مکنید و سیاه نپوشید گرچه میدانم که شهادت من برای شما دشوار است ولی سعی کنید عزاداری و گریههایتان همه برای خدا باشد و همه برای اباعبدالله الحسین(A). در شهادت من خیلی ناراحت نباشید زیرا زینب(h) از شما ناراحت میشود. مادر جان! تو یک کشته در راه زینب(h) میدهی ولی زینب(h) 72 تن از دست داد و بعداً خیمههایشان را آتش کشیدند و آنان را به اسارت بردند. مادر جان! بالاخره جواب این آه و نالههایتان را میگیرید. امیدوارم اشکهایتان دریایی با شکوه و عظمت بسازد و تمام کفر جهانی را بشوید. از کربلا گرفته تا قدس عزیز، این دو پایگاه مقدس که در موقعیت کنونی این دو پایگاه به عنوان دو تکیهگاه استکبار جهانی در منطقه بر علیه انقلاب اسلامی و در جهت نابودی اسلام و ملل مسلمان منطقه است. مادر جان! از کشته شدن من در این راه نگران مباش و غم مخور و افتخار کن که از فرزندانت یکی در راه دین جان به جانان سپرد و بقیه فرزندانت هم برای شهادت آمادهاند. برادران امر به معروف و نهی از منکر کنید. مال و دنیاپرست نباشید. نماز را اهمیت دهید. زیاد قرآن بخوانید و به دیگران هم بیاموزید. خدمتگزار اسلام و مسلمین، ایوب کریمی.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید ایوب کریمی در اول شهریورماه سال 1350، در روستای آقداش خنداب به دنیا آمد.
برادرش از او میگوید:
ایوب دوره ابتدایی را در مدرسه مقدس اردبیلی و دوره راهنمایی را در مدرسه آقداش به پایان رساند. در کسب علم و دانش کوشا بود و در طی دوران تحصیل مورد تقدیر معلمان خود قرار میگرفت. همیشه به خانواده، مردم و معلمین خود احترام میگذاشت. وفای به عهد برایش بسیار مهم بود. دیگران را به تقوای الهی و اقامه نماز اول وقت تشویق میکرد. در تواضع و فروتنی و رعایت حقوق و پرهیز از ریاکاری اسوه بود. ایوب برای برگزاری جشنهای پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه تلاش میکرد و در گروههای سرود و نوشتن مقاله خستگیناپذیر بود. پس از اتمام دوره راهنمایی و پذیرفته شدن در دانشسرای شهید بهشتی خنداب، به تحصیل ادامه داد و در دوران تحصیل خود نیز از بچههای ممتاز بود. در دانشسرا با معلمین و همکلاسیهای خود همواره در تشییع جنازه شهدای منطقه خنداب و روستاهای همجوار فعالانه شرکت داشت و این کار، او را با فلسفه شهادت، دفاع، جنگ و پیروی از ولایت بیشتر آشنا کرد و علاقهاش به شهادت فزونی یافت. یکبار که به جبهه اعزام شده بود بر اثر اصابت ترکش به نزدیکی قلبش مجروح شد و به پشت جبهه منتقل شد. او را نزد پزشکان اراک بردند ولی آنها به دلیل خطرناک بودن عمل جراحی در محل اصابت ترکش، از عمل وی امتناع کردند. برای معالجه به قم منتقل شد و در بیمارستان نکویی آنجا بستری شد که پزشکان آنجا هم عمل او را غیرممکن دانستند. بعد از مدتی استراحت و بهبودی نسبی باز راهی جبهه شد. ایوب جبهه را دانشگاه الهی، خودسازی و انسانسازی میدانست.
پدرش میگوید:
وقتی ایوب برای ما نامه میفرستاد، ما از او میخواستیم که به تحصیل خود هم ادامه دهد. با وجود این که هفت ماه و بیست روز بود که در جبهه حضور داشت، در جواب میگفت: حضورم در جبهه لازم و واجب است و جبهه بر درسم مقدم است چرا که میخواهم وظیفه دینیام را ادا کنم. ایوب از طرف گردان امام حسین(A) لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) برای آخرین بار به جبهه اعزام شد و در عملیات کربلای 4 در جزیره بوارین در تاریخ 4/10/65 بر اثر اصابت گلوله، به آرزوی قلبی خود که همانا لقای خداوند رحمان بود، رسید. پدر و مادر شهید کریمی هنوز هم در آقداش زندگی میکنند و از تقدیم نمودن چنین فرزندی در راه اسلام به خود میبالند.