تازه سه روز بود که بهار ۱۳۴۰ فرش خویش را بر پهنای زمین گسترانده و طراوت و زیبایی خاصی به طبیعت بخشیده و آوای چکاوکها در گوشها طنینانداز شده بود. درست در همین روز کانون زندگی علی کرمی سراسر از شور و شعف و شادمانی همراه با نوعی دلهره بود. همه چشم به راه میهمان عزیزی بودند. مولودی مبارک پای به عرصه وجود نهاد. در فضای معنوی خانواده روز به روز بزرگتر شده و حقایق آمیزههای دین اسلام در پیکره وجودیاش بیشتر نمایان میشد.
در سال ۱۳۴۷ وارد عرصه علم و دانش شد و در دبستان ابوریحان روستای خویش دوران ابتدایی را پشت سر گذاشت. به خاطر وضعیت نا مناسب اقتصادی خانواده مجبور شد در کنار پدر و برادر بزرگتر خود به کشاورزی و دامپروری بپردازد. او میکوشید تا با این وسیله گوشهای از بار زندگی را بر دوش بکشد و روز به روز شاهد پیشرفت و تعالی اهالی خانواده خود باشد. از سوی دیگر ایمان، مهربانی، احترام به دیگران، ایثار و سایر اخلاق حمیده را که خود عامل به آنها بود، به عنوان درس زندگی به سایرین ارائه دهد تا اینکه در سال ۱۳۶۰ برای گذراندن دوره آموزشی نظام مقدس سربازی رهسپار تهران شد. بعد از طی این دوره به عنوان سرباز ژاندارمری به منطقه عملیاتی کردستان اعزام شد. هنوز بیست بهار از عمرش نگذشته بود که در نخستین روز فروردین ۱۳۶۱ فیض دیدار حضرت حق نصیبش گردید و در درگیری با گروهکهای ضدانقلاب جان افلاکیاش از خاکدان مادی سوار بر بال ملائک راهی عرش الهی گردید تا شاهد (عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1] باشد. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.
1. سوره آل عمران، 169.