بسم رب الشهدا و الصدیقین
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
با سلام و درود بر آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام خمینی(قدس سره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و سلام بر پدر و مادر شهیدان و سلام بر رزمندگان جان بر کف و سلام بر معلولین و مجروحین و سلام بر روحانیت مبارز و سلام بر ملت شهیدپرور ایران وصیتنامه را شروع میکنم. آنقدر به جبهه میروم و میجنگم تا شهید بشوم. جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(علیه السلام) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) در راه حسین(علیه السلام) و با هدف شهید شد. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب بدهید. برادران! استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین من و شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکند که اگر چنین گردد، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست. حضورتان را در جبهههای حق بر علیه باطل ثابت نگه دارید. سلام مرا به رهبری عزیزم و نور چشم برسانید و بگوئید تا آخرین قطره خون سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد و با خدا پیمان میبندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین(علیه السلام) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اجرا درآید. مادر جان و پدر! مرا حلال کنید. اگر در کوچکی یا در جوانی از من بدی دیدهاید، مرا به خدا ببخشید. شهادت برای من افتخار است، اگر خدا نصیب من کند و اگر خدا قبول کند و برای من گریه نکنید. اگر گریه کنید به یاد علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) و علیاصغر(علیه السلام) و قاسم(علیه السلام) حسین(علیه السلام) گریه کنید. اگر جنازه من به دست شما رسید در کنار شهیدان نراق خاک کنید و اگر هم نرسید در بیابانها در کوهها افتاده است یا به کربلا افتاده بود و از همسایگان و دوستان عزیزم میخواهم که اگر از من هر بدی دیدهاند، مرا به خدا ببخشند و همچنین از همسرم و خواهرانم میخواهم که مرا ببخشند و حجاب خود را رعایت کنند که حجاب تو رنگینتر از خون سرخ من است و از برادرانم میخواهم که سنگر مدرسه را ترک نکنند و اگر در این مدت کوتاهی که با هم بودیم اگر شما را اذیت و آزار کردم، امیدوارم که به بزرگواری خودتان مرا ببخشید و در آخر از پدر و مادر و خواهر و برادرانم میخواهم که من در این مدتی که جبهه بودم حدود 60 تا روزه بدهکارم که نرسیدم بگیرم. برای من بگیرید و مقداری پول در موسسه قرضالحسنه نراق دارم، بگیرید برای جبهه خرج کنید و روز ختم را در مسجد جامع نراق بگیرید و شیرینی هم بگیرید، با پدر بزرگوارم و یا برادرانم پخش کنند .
خداحافظ وعده دیدار انشاءالله کربلای حسین(علیه السلام)
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا
در مورخه 1/11/61 در سردشت ساعت 5 بعد از ظهر.[2]
1. سوره آل عمران، 169.
1. صحیفه عاشقان نور، ص ۱۷۲.
شهید جعفر کمرهای در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی و متدین در شهر نراق، دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در دامان پدر و مادری دلسوز و زحمتکش سپری نمود و تحصیلات خود را علاوه بر کمک به پدر و مادر در امر کشاورزی و دامپروری تا مقطع سیکل ادامه داد. با توجه به شرایط بسیار دشواری که داشت به اجبار درس را رها و در امرار معاش خانواده به پدر کمک نمود.
در سال ۱۳۶۰ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد که در این زمان ارتش بعثی عراق قسمتی از خاک میهن اسلامی را به اشتغال خود درآورده بود، در منطقه جنوب در لشکر ۷۷ خراسان در عملیاتهای زیادی شرکت داشت که این زحمات برای هیچکس بازگو نشده است. در عملیات خرمشهر از ناحیه دست مجروح شد. بعد از خدمت سربازی با توجه به احساس وظیفهای که نسبت به انقلاب و کشور جمهوری اسلامی داشت با عقیده پاک و ایمان راسخ و خلوص نیتی که داشت، وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. مدت سه سال و اندی که در سپاه بود، سی ماه در منطقه عملیاتی جنوب و غرب کشور حضور داشت و اکثراً با جان بر کفان قرارگاه رمضان در عملیاتی برونمرزی در منطقه غرب کشور شرکت داشت. در منطقه کردستان رشادتهای شهید جعفر بر هیچکدام از همرزمان و مردم مناطق روستایی سردشت پوشیده نیست. به خاطر قلب مهربانی که داشت در برخورد در بین مردم منطقه زبانزد بود. مسئولان سپاه سردشت جعفر را به خاطر خلوص و صفای باطنی و شجاعت بیوصفی که داشت و در انجام عملیاتها از خود نشان میداد، بسیار دوست داشتند و برای او احترام خاصی قائل بودند.
شهید فردی خوشاخلاق و خندهرو بود که اگر کسی ماهها با او بود، از او خسته نمیشد. او در یکی از عملیاتهای قرارگاه رمضان که به قصد منهدم ساختن پالایشگاه نفتی کرکوک شرکت نمود، بسیار متحمل زحمت شد ولی از زبان خودش کسی چیزی نشنید. یکی از همرزمانش تعریف کرده بود. پس از برگشتن از عملیات شب از کوه سقوط میکند به نحوی که کسی از او با خبر نشده بود. از ناحیه پا شدیداً مجروح و در منطقه میماند، با توجه به اینکه او فردی بیباک و نترس بود، چند روزی تا بهبودی نسبی در خانه یک نفر از کردهای عراقی میماند و ظاهراً پس از ۱۵ روز خود را به مقر عملیاتی قرارگاه رمضان میرساند.
او در سال ۱۳۶۶ پس از چند سال مبارزه با دشمنان انقلاب و اسلام در عملیات پاکسازی که در منطقه سردشت داشت با همراه چند تن از دوستانش به شهادت میرسند. بعد از شهادت وی و همرزمش شهید کلهر با توجه به دلاوریها و ضرباتی که از این عزیزان متحمل شده بودند، از کشته شدن آنان به عنوان از بین بردن فرماندهان سپاه منطقه نام بردند و خبر این عمل را به خبرگزاری جهانی از جمله (بی بی سی) دادند و شهادت شهید جعفر را به عنوان موفقیت بزرگ برای دشمنان انقلاب اسلامی ایران نام بردند و این خبر خود نشانی از دلاوریها و فداکاریهای شهید عزیزمان بود.