بسم الله الرحمن الرحیم
( يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي).[1]
... خدایا تو خود شاهد هستی که من چیزی عزیزتر و با ارزشتر از جان نا چیزم ندارم تا فدای اسلام و قرآن تو نمایم. ای کاش که به من صدها جان داده بودی تا همه آنها را در طبق اخلاص میگذاشتم و در راه تو هدیه میکردم تا شاید از این طریق خدمتی به دین تو مینمودم ولی افسوس که یک جان بیشتر ندارم و با این حال با تو عهدی میبندم که این یک جانم را در راه رضای تو هدیه نمایم.
خدایا تو را به مقام محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و آل محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قسمت میدهم که این جان نا قابل مرا از این بنده حقیر به درگاهت بپذیر و بر من منت بنه تا خونم در راه تو در زیر درخت اسلام ریخته شود.
من در این آخرین لحظات حیاتم از پدر عزیزم میخواهم که اگر سعادت شهادت نصیب من شد و خون من در راه اعتلای کلمه حق ریخته شد، هیچ ناراحت نباشند و برای من گریه نکنند تا مبادا به دست دشمن بهانهای داده شود و از این طریق به اسلام ضربهای بزنند. نیز از پدر عزیزم درخواست مینمایم که اگر در طول مدت حیاتم نسبت به او کم احترامی و یا احیاناً بیاحترامی کردهام، مرا ببخشاید و برای من از خدا طلب بخشش نماید و نیز از او میخواهم که جنازه مرا در بهشتزهرا در کنار بدنهای سایر شهدا دفن نمایید تا شاید خداوند به احترام خون این شهدا از گناهان فراوان من درگذرد. از مادربزرگ عزیزم ننه صدری جان میخواهم که اگر من شهید شدم، هیچ ناراحت نباشد و برای من گریه و زاری هم نکند و نیز از او میخواهم که کارهای خلافی را که از من سرزده و بیاحترامی که از من نسبت به خود دیده، همه را ببخشد و مرا عفو نماید و برای من و سایر شهدا از خدا طلب آمرزش نماید. دیگر از تمامی دوستان و آشنایان و سایر مردم مسلمان درخواست مینمایم که در صورت شهادت من هیچ ناراحت نباشند و در مرگ من گریه و زاری نکنند که اگر این کار را بکنید، هم روح مرا ناراحت کردهاید و هم اینکه دشمن را خوشحال خواهید نمود. بیایید و با صبرتان چنان درسی به دشمنان اسلام و قرآن بدهید که دیگر حتی جرات خردهگیری از اسلام و مسلمین را به دل راه ندهند... .
وصیت من به یک یک شما عزیزان داشتن تقوا و صبر و بردباری در زندگی و دفاع از مکتب عزیز اسلام و پیروی از رهبر عظیم الشان و نایب امام خمینی(7) عزیز میباشد. من در آخرین لحظات عمرم از تمامی وجودم و از عمق قلبم فریاد میزنم که خدایا خدایا تو را به حق زهرا(h) تو را به جان مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(7) را نگهدار. از شما دوستان و آشنایان و دیگر ملت مسلمان درخواست مینمایم که برای طول عمر و سلامتی رهبر عزیزمان دعا کنند و امام(7) را تنها نگذارند و همیشه گوش به فرمان او باشند که ایشان نائب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میباشند و تخلف از اوامر ایشان تخلف از اوامر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تخلف از فرمان خدای تبارک و تعالی میباشد. در پایان از پدر و مادر عزیزم و از تمامی دوستان و آشنایان و تمامی مردم مسلمان حلالیت میطلبم و امیدوارم که اگر از دست من هر گونه بدی و کار خلافی دیدهاند، مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهند. به امید پیروزی کامل اسلام بر کفر و شرک و الحاد و نفاق جهانی.
پاسدار حقیر اسلام و سرباز جان بر کف قرآن و جانباز امام(7): حقیر الاحقیرین، عزتالله کریمی
1. سوره فجر، 27 الی 30.
شهید عزتالله کریمی، جوانی پاک، متعهد و معتقد بود که زندگی را تنها در راه رضایت حقتعالی خلاصه کرد و رضایت خدا را بر همه چیز ترجیح داد. او در سوم فروردینماه سال ۱۳۴۳ در روستای کتیران از توابع بخش مرکزی خطه قهرمانپرور شازند چشم حقیقتبین به عالم هستی گشود و زندگی خداییاش را در این جهان آغاز نمود. پدرش کارمند شرکت راهآهن بود و راه و رسم زندگی را در سایهسار تعالیم اسلام به او آموخت.
دستهای پر عاطفه مادر، او را با تربیت صحیح آشنا کرد. دوران شیرین کودکی را پشت سر گذاشت. در هفتسالگی به مدرسه رفت و با ادامه تحصیل به سال سوم دبیرستان رسیده بود که راه جبهه را در پیش گرفت. آن روزها، جنگ تحمیلی استکبار جهانی با دست نشاندهای به نام صدام، علیه انقلاب اسلامی ایران به راه افتاده بود و قسمتی از سرزمینمان در اشغال دشمن بود.
او قبل از اعزام به جبهه با اندیشه در فلسفه جهاد و شهادت در راه خدا به مرحله یقین رسیده بود. آموزش نظامیاش که تمام شد، بیدرنگ داوطلب حضور در میدانهای رزم شد و بیش از دو ماه با دشمنان انقلاب به مقابله پرداخت. بسیجی گردان جانبازان روحالله(7) از لشکر 7 ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در سوم خردادماه سال ۱۳۶1 در جبهه خرمشهر به آرزوی شیرینش رسید و با شهادت جاودانه شد. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.