تاریخ انقلاب اسلامی ایران مزین به خون شهیدان همواره جاویدی است که هیچ مکان و زمانی نتوانست آنها را از مسیر سعادت باز دارد. نه خردی و کهولت سن و ضعف و بیماری جسم مانعشان بود، نه مال و همسر و فرزند بند بر پایشان. شهید باقر کبیری فیجانی جوانی از سلاله نور که در دیار پر از معرفت و ایمان روستای فیجان و در خانوادهای سراسر عشق و ارادت به اهلبیت(علیهم السلام) و آشنا با مسائل روز، دیده به جهان هستی گشود و دیدگان منتظری را روشنایی بخشید.
در هوای ملکوتی آن دیار رشد کرد و پا به پای پدر و مادرش زندگی را ساخت و کار کرد. در کودکیاش با سلاح ایمان آشنا شد و نماز را بهترین راه بندگی و مناجات با خدا برگزید. آداب معاشرت را از پدر و مادر آموخت تا با اهالی روستا و بعدها در مکانهایی که قرار میگیرد با مردمی که پیرامونش هستند، استفاده کند تا اخلاقی اسلامی را ترویج کند. نماز خواندن را در همان طفولیت از مادر آموخت و همراه پدر به مسجد میرفت و در این رفت و آمدها بود که در مسجد با دوستانی خدایی آشنا شد و با آنها همقسم شدند تا در راه بندگی کمک هم باشند و هر جایی ایرادی دیدند از لحاظ اخلاقی به هم تذکر دهند. با هم بودند تا بزرگ شدند و به جبهه رفتند.
تحصیلاتش را در روستا آغاز کرد و بعد از گذراندن دروس مدرسه تا مقطع دبیرستان به حوزه علمیه اراک رفت تا درس دین بخواند و به نشر فرهنگ اهلبیت(علیهم السلام) کمک کند. تحصیلش در حوزه زیاد نبود و به جبهه رفت ولی در این مدت کوتاه هم خود را سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مطیع رهبری و امام خمینی(7) میدانست. از قال الصادق(علیه السلام) و قال الباقر(علیه السلام) در روزها و شبهای حوزه به اسلحه گرفتن و در برابر دشمن ایستادن رو در رو چون مولایش حسین(A) رسید تا در هر زمان و هر مکانی حرف و هدف اسلام را دنبال کرده باشد.
طلبهای با صفا و با ادب که زندگیاش را وقف اسلام کرده بود به عنوان بسیجی گردان امام حسن(A) به لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) رفت و بعد از دیدن آموزشهای نظامی به جبهه اعزام شد و توانست هم در مسئله تبلیغ موفق باشد و هم اسلحه در دست بگیرد و با دشمنان بعثی بجنگد. حدود 30 ماه در جبهه فعالیت کرد و در این مدت در عملیاتهای مختلفی حضور داشت تا سرانجام در سیزدهم فروردینماه سال 1367 در منطقه عملیاتی حلبچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در روستای فیجان به خاک سپردند.