بسم الله الرحمن الرحیم
مپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.
به نام الله، پاسدار و حافظ حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش، خمینی کبیر(7) که با رسیدن دم خود بر پیکر امت حزبالله حرکتی نو در جامعه نوپای اسلام به وجود آورد و با سلام بر شهیدان گلگونکفن انقلاب اسلامی ایران که با ایثار و فداکاری خویش درخت خونبار انقلاب را آبیاری نمودند و با سلام بر امت حزبالله شهیدان واقعی روحالله(7) و شهیدپرور و همیشه در صحنه ایران شهادت آرمان عاشقان الله، شهادت آرزوی مجاهد فی سبیلالله، شهادت آخر کار هر جستجوگر، شهادت آرزوی هر ایثارگر ... رهبرم، روح خدا، خمینی(7) جان، چگونه وصیت بنویسم. تو که ابراهیم(علیه السلام) زمانی، تو که بتشکنی، تو که پدر یتیمانی، درباره تو چه بگویم هر چه بنویسم باز هم کم نوشتهام. اما نوجوانی هستم که تازه زندگی را درک میکنم اما به ندای عاشقانه تو لبیک گفتم و آمدم که در راه تو شهید بشوم. آمدم در راه تو که راه حسین(A) است جان نا چیز و نا قابلم را فدای تو کنم؛ اما ای امت حزبالله در رابطه با شما چه بگویم شما که با حرکت خود، امام(7) خود را یاری نمودید و در دامان پاکتان فرزندانی پاکدل را پرویدهاید. هر چه ما داریم از شما داریم.
ای امت شهیدپرور، چه کسی و چه دانشمندی و چه مدعی میتواند حماسههای شما را بنویسد. اکنون حرکت ما، هجرت ما، جهاد ما و شهادت ما مدیون حرکتهای شما بوده است. ... ای کارگران، ای معلمان عزیز، ای دانشآموزان و کشاورزان و ای دانشجویان و ای همه اقشار امت حزبالله، با هم باشید در هر کجا که هستید، در هر مسئولیتی که هستید کوچکترین کارشکنی خیانت به خون شهیدان، خیانت به اسلام و خیانت به قرآن است. با هم وحدت کلمه داشته باشید که اگر چنین نباشد درست در خط دشمنان انقلاب حرکت دانشآموزان عزیز، اکنون این بنده حقیر چون شما دانشآموز هستم و در دانشگاه کربلا ثبتنام کردهام. من در این جبهه با کفر و الحاد جهانی مبارزه میکنم و شما نیز باید در سنگر مدرسه، سنگری که مبارزه با فرهنگ بیگانگان است، ایستادگی کنید و تا آخرین نفس با این کارتان راه پاک شهیدان را ادامه دهید. مادرم، مادر، ای تنها غمخوارم، ای کسی که شب و روز برایم زحمت کشیدی، بیش از 15 سال تمام رنجها را در راه من تحمل کردهای اکنون مادر، در میان تعجب و شگفتی از تو جدا شدهام؛ اما ای مادر عزیزم، در راه خدا قربانی دادن وظیفه هر مادری است. باید مرا ببخشید و حلالم کنید چون رضایت مادر به پرواز در میآورد. مادرم، دلم میخواهد که بعد از شهادت من صبر زینب(h) گونه داشته باشی و تو ای پدر، که چند سالی شبانهروز زحمتهایت را رنجهایت را با چشمانم در چهره غمآلود تو دیدم و احساس کردم که چگونه برای رضای خدا و برای تربیت فرزندانت زحمت کشیدی که در این راه چه رنجها که تحمل نکردی. پدر بزرگوارم، ای بهتر از جانم و اکنون از تو طلب مغفرت و بخشش میکنم؛ چون دلم میخواهد با رضای همه شما عزیزان از این دنیای فانی و تنگ به سوی معبودم بروم؛ تا زندگی جاودانه را شروع کنم. میخواهم با خون خود درخت خونبار اسلام را آبیاری کنم. من میروم تا امام(7) زنده بماند.
ای عزیزان، مبادا امام(7) را تنها بگذارید که اگر چنین کنید قدم بر روی خون شهیدان گذاشتهاید.
وصیت اصلی من این است که شما همیشه پیرو ولایتفقیه باشید تا آسیبی به کشورمان نرسد و دیگر این که ای پدران و مادران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب(h) را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود و ای برادران، استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردها است.
پدر و مادر عزیزم، شما باید با پشتیبانی خود از این انقلاب و تربیت صحیح و درست و اسلامی فرزندانتان مشت محکمی بر دهان یاوهسرایان شرق و غرب بکوبید. خواهر و برادرم نماز و قرآن یادتان نرود همیشه امام(7) را دعا کنید و افتخار کنید که من در راه قرآن و در راه اسلام فدا میشوم. ای دوستان و ای آشنایان و تمامی فامیلها، مبادا بعد از شهادت من به جای این که به مادر و پدرم تبریک و تسلیت بگویید؛ کاری انجام دهید که برای آنها تضعیف روحیه باشد. به خدا قسم که من راهم را با آگاهی انتخاب کردم. راه من، راه سالار شهیدان است.
شهید غلامحسین کربلایی حسنی فرزند نورالله در هفتم فروردینماه سال 1346 در روستای زیبا و سرسبز مزرعه نو از توابع شهرستان آشتیان و در خانوادهای مذهبی و روستایی که تلاش و کار و زحمت سرلوحه زندگیشان بود، دیده به جهان گشود.
از کودکی از اخلاق خوب و پسندیدهای برخوردار بود و این نشأت گرفته از ادب و اخلاق اسلامیاش بود. تحصیلاتش را در یکی از دبستانهای شهرستان آشتیان آغاز کرد و توانست با جدیت و تلاشی که داشت این دوره و دوره راهنمایی را با نمرات عالی پشت سر بگذارد. علاقهاش به درس باعث شد تا او به دبیرستان شهید زینعلی برود و درسش را در این دبیرستان در رشته علوم انسانی ادامه دهد. در کلاس سوم متوسطه درس میخواند؛ ولی در سرش شور رفتن به جبهه بود و توان ماندن نداشت. با اذن خانواده درس را رها کرد و برای دفاع از میهن اسلامی به سمت جبهه راهی شد.
بعد از دیدن آموزشهای نظامی به عنوان بسیجی لشکر 27 محمد رسولالله(q) به جبهه اعزام شد و پس از بیش از سه ماه حضور داوطلبانه در مناطق جنگی در هشتم مردادماه سال 1362 در منطقه مهران بر اثر اصابت ترکش خمپاره در حین عملیات والفجر 3 به شهادت رسید. پیکر مطهرش را نیز در روستای مزرعه نو به خاک سپردند.