بسم الله الرحمن الرحیم
(مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا).[1] .... با سلام بر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش امام(قدس سره) امت و شهدای گلگونکفن انقلاب اسلامی و با آرزوی پیروزی برای رزمندگان اسلام در سرتاسر جهان مخصوصاً دلاوران غیرتمند جمهوری اسلامی در مقابله با کفر صدامی. چون بر هر فرد مسلمان واجب است که وصیتنامهای داشته باشد این حقیر نیز لازم میدانم که نکاتی را خدمت شما عزیزان عرض کنم.
برادران و خواهران امروز ما در موقعیتی قرار گرفتهایم که تکلیف بر ما از هر زمان دیگر سنگینتر است چرا که با کفر با تمامی توانش در برابر اسلام ایستاده است و برای ریشهکن کردن اسلام بر پیکر نظام الهی جمهوری اسلامی ناجوانمردانه میتازند زیرا جمهوری اسلامی را روشنایی بخشیدن اسلام محمدی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میبینند، بنابراین برای رسیدن به اهداف پلیدشان و ضربه زدن بر استقامت حیرتانگیز این ملت از هیچ جنایتی فروگذار نمیکند و با همکاری مزدوران داخلی و خارجی هر روز توطئهای تازه بر علیه این نظام خدایی تدارک میبینند و جنگ تحمیلی یکی از همین حیلهها است که دشمن غدار برای در هم شکستن انقلاب اسلامی جنگ را تحمیل کرد. پس برادران و خواهران میداند که همه چیز ما در سایه اسلام و پیروزی این جنگ معنی پیدا میکند و اگر اسلام را از ما بگیرند، زندگی بر ما ننگ است. پس بکوشید تا جامعه رخت ذلت نپوشد و برای پیروزی و رضای خداوند که بالاترین هدف ماست، به جبهه هجوم برید که فرصتها تکرار نمیشود. باید جوانمردانه نفسهای آخر جنایتکاران جنگی حاکم بر بغداد را بگیرد که (نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ).[2] دوستان و عزیزان من پشتیبان امام(قدس سره) باشید که او نائب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و امروز تنها راه نجات این کشتی طوفانزده پیروزی کامل از اوامر این اسطوره است. و ای عزیزان من به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(علیه السلام) زمان لبیک گفتم تا وصیت شهدای عزیزمان را بجا آورم. پروردگارا تو خود آگاهی که به خاطر بهشت به جبهه نیامدهام، بلکه به خاطر اسلام روانه شدم و ای سروران گرامی! گول دنیا را نخورید و آخرت را به خاطر دو روز زندگی دنیایی تباه مگردانید تا خداوند و رسولش از شما راضی باشند تا توانسته باشیم قسمتی از وظیفهای که بر دوش داریم، ادا کنیم. شهادت برای ما آخرین درجه تکامل است.
اما ای پدر و مادر عزیزم! میدانم که تحمل مرگ من برای شما دشوار است. اما با ننگ و ذلت زندگی کردن با دشمن متجاوز سخت دشوار است. من با روحیه و ایمانی که در شما سراغ دارم بعید میدانم که در مرگم بیصبری کنید، چون این برای شما بسی افتخار است که یکی از امانتهای الهی را اینگونه بر او برگردانید. مقاوم و استوار باشید و در مصیبتها به خدا توکل کنید و به یاد مصیبتهای جانگداز کربلا آوای دلربای یا زهرا(علیها السلام) یا زینب(علیها السلام) را زمزمه کنید. از برادران میخواهم که همچنان در راه استقرار اسلام بکوشند و مجاهدت کنند از خودسازی و تزکیه نفس یک لحظه غافل نشوید و به خواهرانم سفارش میکنم که همچون خواهران دیگر شهدا صبر پیشه کنند و بجای گریه بر من، بر زینب(علیها السلام) و غمهای بیشمارش گریه کنند و ای عزیزان و دوستان آن چنانکه خداوند دستور فرمود حق شما عزیزان را ادا نکردم، شرمندهام ولی این بنده حقیر را حلال کنید و در پایان اگر توفیق شهادت نصیبم شد، جنازهام به دست شما رسید از سپاه تشییع نموده و در زادگاهم هر جا مناسب دیدید، دفن کنید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
1. سوره احزاب، 23.
2. سوره بقره، 214.
در سالهای جنگ تحمیلی مردانی بودند که در راه خدا راهی سرزمین عشق شدند تا از حریم این آب و خاک پاسداری کنند و اینک پاسدار رشید اسلام شهید والامقام ابوالفضل کمانی، او در چهاردهمین روز از آبان ماه سال 1345 در روستای زیبای لکان از توابع شهرستان خمین در خانوادهای مؤمن به دین مبین اسلام، دیده به جهان گشود. روزهای زیبای کودکی را با تمام خندههای زیبا و شادمانهاش به سرعت سپری کرد و خاطرات زیبایش را برای همیشه در ذهن و دل اعضای خانواده به یادگار گذاشت.
در سن هفت سالگی وارد دبستان شد و تا پنجم ابتدایی درس خواند اما پس از آن به خاطر عدم امکانات تحصیلی و مناسب نبودن شرایط برای ادامه تحصیل در روستا نتوانست درس بخواند. بنابراین در سال پنجم دبستان درس خواندن را رها کرد و تلاش کرد تا برای کمک به پدر در امور خانواده آماده شود. بزرگمردی که از همان کودکی در امور خانواده سهیم بود و دوست داشت باری از دوش پدر و مادر بردارد. مردی که با تمام توانش زحمت میکشید تا گوشهای از زحمات پدر و مادر را جبران کند. اخلاق خوب و رفتار درستش حاکی از قلبی مهربان بود که در سینه داشت. کسی که هر کاری از دستش ساخته بود برای دیگران انجام میداد و هرگز دلی را نمیشکست.
در وقایع زمان انقلاب به سهم خود کوشید تا نقشی در دفتر تاریخ ایران داشته باشد. پس از اولین حضور داوطلبانهاش در مناطق جنگی، در دوران جوانی به عنوان پاسدار در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد تا از ایران اسلامی پاسداری و حفاظت کند. شهید ابوالفضل کمانی در سالهای جنگ تحمیلی بارها به جبهه نبرد با دشمن شتافت و در چند عملیات شرکت کرد تا اینکه در آخرین مأموریت در دوازدهم بهمنماه سال 1365 در حین عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت رسید، در حالی که ترکش به سر و شکمش اصابت کرده بود. پیکر مطهرش در زادگاهش آرام گرفت.