بسیجی دلاور، شیرمردی که شرایط حساس و بحرانی کشور را به خوبی درک کرده بود و خوب میدانست اگر در مقابل دشمن بعثی سینه سپر نکنند ممکن است ایران اسلامی و انقلاب زیبای مردم به دست مستکبران جهان نابود شود. او خوب فهمیده بود که در این شرایط کشور به شیرمردانی از جنس او نیاز دارد. مردانی که از تمام زندگی خود گذشتند و تمام هست و نیستشان را در راه دفاع از ایران و اسلام فدا کردند. شیرمردانی که مهر دنیا را از دل خود بیرون کردند و در مسیر خدایی گام برداشتند، مسیری که اوج سعادت برای انسانها بود و آنها را به بالاترین درجه میرساند. او بال و پر گشوده بود و به سمت آسمان آبی پرواز میکرد در حالی که تمام دلبستگیهایش را جا گذاشته بود و با خود تنها عشق و ایمان همراه برده بود.
شهید حجتالله کمانی، دلاوری که در سال 1339 در روستای لکان از توابع شهرستان خمین، دیده به جهان گشود. او پسر سوم خانوادهای مؤمن و معتقد بود. خانوادهای که محبت اهلبیت(علیهم السلام) را در دل خود پرورش میدادند و تلاش میکردند تا فرزندانشان هم در این راه قرار بگیرند. خانوادهای که سفره خود را به نان حلال مزین میکردند. روزهای کودکی را در کنار اعضای مهربان خانواده سپری کرد و وارد دبستان شد. تا چهارم دبستان درس خواند اما پس از آن ادامه تحصیل نداد. چرا که شرایط و امکانات برای ادامه تحصیل مساعد نبود. بنابراین برای کار کردن آماده شد. شغل شریفش سیمانکاری بود و از این راه امرار معاش میکرد. در سن جوانی ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. با تولد یگانه پسرش خوشبختیاش بیش از پیش شد. در سالهای جنگ تحمیلی پدر برای آسایش پسر و پسران ایرانزمین داوطلبانه عزم جنگ کرد و به عنوان آر پی جی زن در گردان سیدالشهدا(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) عازم جهاد شد و پس از چند ماه حضور داوطلبانه در چهارم اسفندماه سال 1362 در عملیات خیبر در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت رسید و پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.