یگان خدمتی
لشگر 17 علی بن ابیطالب
قدمهایش را محکم و استوار بر میداشت چرا که خوب میدانست در مسیر نور قرار گرفته و به سوی خوشبختی ابدی میشتابد. چون ستارهای درخشان در تاریکی و ظلمت شب میدرخشید و چراغ راه کسانی میشد که دوست داشتند مسیر را گم نکنند. قدم بر میداشت و کسی نمیدانست به چه سمت و سویی میرود که اینچنین شتابان راهی است و در این راه سر از پا نمیشناسد. مردی که از تبار عشق و دلدادگی بود و تنها آرزویش آزادی و آبادی ایران عزیز. که خوب میدانست جوانان زیادی در این راه جان سپردهاند اما هرگز ترس از دشمن و ترس از مرگ مانع رفتنشان به سوی قرب الهی نشده است.
شهید والامقام ابراهیم محمدی در پنجمین روز از دیماه سال 1344 در خانوادهای متدین و مذهبی در روستای زیبای آستانه از توابع شازند، دیده به جهان گشود. روزهای کودکانهاش را میان درختان سرسبز و زیبای آستانه پشت سر گذاشت و خندههای کودکانه و زیبایش را در ذهن و دل مردم آن دیار ثبت کرد.
پس از آن آماده رفتن به مدرسه شد و تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی پشت سر گذاشت و پس از آن ادامه تحصیل نداد. روزهای نوجوانیاش با روزهای انقلاب اسلامی مصادف شده بود و فریاد حقطلبی و آزادیخواهی ایرانیان را شنیده بود. خوب میدانست که جان جوانان بسیاری در این مسیر فدا شده است پس با تمام توانش برای حفظ و حراست دین و کشورش قدم برداشت. غیورمردی که به سرعت وارد کار و فعالیت شد و به عنوان پاسدار به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
با پدر و مادر بسیار مهربان و محترمانه رفتار میکرد و با دیگر اعضای خانواده و دوستان و آشنایان برخورد خوبی داشت. همواره میکوشید تا در حل مشکلات دیگران سهیم باشد. جوانی که در مهربانی و خوشقلبی نظیر نداشت و به خواندن قرآن علاقه زیادی نشان میداد. در نماز و عبادت یگانه بود و همواره قدمهایش را در راه رضای خدا بر میداشت. نجواهای عاشقانهاش با خدای متعال هنوز هم در خاطر خانواده باقی مانده است. همان راز و نیازی که فقط میان او و خدایش بود. کسی نمیدانست چه رازی را با خدا در میان گذاشت که برگزیده شد تا با شهادت دنیا را ترک کند.
در سالهای جنگ تحمیلی فرصت پرواز پیدا کرد و رهسپار جبهههای حق علیه باطل شد. مدتی در را گردان امام حسین(علیه السلام) مهمان کربلائیان ایرانزمین بود و در نوزدهم تیرماه سال 1363 در قرارگاه آموزشی جنوب کشور در جفیر مورد اصابت تیر قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت رسید. پیکر مطهرش در خاک زادگاهش آستانه به خاک سپرده شد. یک سال بعد برادرش اسماعیل نیز در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.