... با سلام و درود به پیشگاه منجی عالم بشریت، ولیعصر آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش امام امت خمینی(قدس سره) کبیر و شما ملت شهیدپرور و همیشه در صحنه با امام(قدس سره) و درود به همه شهیدان و خانواده صبور آنها.
اکنون که با لطف الهی توانستم خود را در جبهه حاضر کنم، میخواهم چند کلامی که سخنان آخر من است بگویم که ای ملت عزیز، شکرگزار خدا باشید که در مقطعی از زمان زندگی میکنید که حکومت اسلامی شکل گرفته و با تمامی کفر در ستیز و مبارزه است. باید شکرگزار خدا بود به خاطر نعمتهای فراوانش خصوصاً نعمت بزرگ رهبری و ولایت.
شکر خدای متعال را که سعادت نصیبم نمود تا به ندای (هل من ناصر ینصرنی) سرور شهیدان، امام حسین(علیه السلام) و نایب به حق آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام خمینی(قدس سره) لبیک گویم و با کمک دیگر مؤمنان به یاری اسلام بشتابم. در این زمانی که امام(قدس سره) امت به تمام مسلمین و مستضعفان اعلام خطر میکند که اسلام در خطر است، چه نشستهاید؟ شکر خدای را که به راهی گام نهادم که ماهیت نشانگر حقانیت آن راه و به حاکمیت رسیدن کلمه لا اله الا الله و به بند کشیده شدگان زمین عامل حرکتم و شکر خدا را که به من توفیق عطا فرمود تا در سپاه اسلام خدمت کنم و در این لباس که باعث افتخارم بود، به سوی خدا بشتابم.
ای امام، ای خمینی(قدس سره) بزرگ، ای بتشکن، ای کسی که اسلام حقیقی را به من شناساندی تا جان به کف در راهت که همان راه الله و حسین(علیه السلام) است در پیش گیرم، ای کسی که با هر کلامت این بنده سرا پا گناه را به راه راست هدایت کردی و جهاد اکبر که همانا جهاد با نفس و تزکیه روح و جهاد اصغر که همانا فدا شدن در راه خداست به من یاد دادی و نور ایمان به خدا و امت محمدی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در دلم روشن گرداندی، اینک این بنده خدا با فرصتی که پیش آمده داوطلبانه میخواهد در راه تزکیه که همان راه الله است، پیش رود و با هدیه کردن جان ناقابل خود در راه اسلام و امت مسلمان و تو رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران که وقتی خود را خدمتگزار مردم میدانی و از ملت معذرت میخواهی، عرق شرم بر پیشانی من مینشیند و قلبم به لرزه در میآید فدا کنم تا ذرهای از وظیفهای را که نسبت به اسلام و شهیدنن جان به کف انقلاب اسلامی ایران دارم به انجام رسانم.
پدر: پدر جان میدانم که شهادت من برای تو خیلی سنگین و ناگوار است ولی همین بس برای تو ارزشمند که پیش روی حسین(علیه السلام) آن سالار شهیدان روسفید هستی که به نظر من بزرگترین سعادت است. پدر جان چارهای نداشتم مگر میشود به ندای خمینی(قدس سره) که همان ندای جدش امام حسین(علیه السلام) که گفت (هل من ناصر ینصرنی) لیک نگویم؟ راستی که جواب فاطمه زهرا(علیها السلام) را چه میتوانستم بدهم؟ تو باید افتخار کنی که توانستی امانتی را که خدا به دستت سپرده بود، همانگونه که رضایش بود، تحویل و تقدیم نمایی. افتخار کن پدرم چرا که مشت محکمی به دهان ضد خمینی(قدس سره) هاست و هر چه محکمتر بزن و استوار باش چرا که حق پیروز است و باطل سرنگون این وعده الهی است، خلاف پذیر نیست.
اما مادر مهربانم! تو را به صبر میطلبم هر چند که برایت مشکل میباشد ولی همانند دیگر مادران مرا پیش علیاکبر(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) و دیگر شهیدان روسفید نگهدار. مادرم نمیگویم گریه نکن، ولی پیش دوست نه دشمن. دوست دارم در مجالس من با قدرت تمام افتخار کنی و به دیگر مادران درس ایثار و خود گذشتگی بدهی و خدا را شکر کن که توانستی چنین اولادی را تربیت کنی چرا که تو پیش زینب کبری(علیها السلام) روسفیدی. سعی کن که دیگر اولادهایت را چنین تربیت کنی.
اما خواهران عزیزم اگر در طول زندگی با هم، من بد اخلاقی با شما کردم، به علت ضعیف بودن مرا ببخشید و ناراحتم از این مسئله که نتوانستم برادر خوبی برای شما باشم و حق برادری را به جای آورم و از شما میخواهم که همیشه این حرف مرا در گوش حفظ و در ذهن بسپارید و آن حفظ (حجاب) است که این مسئله از خون برادران در جامعه مؤثرتر است و من آرزوی سعادت برای شما دارم.
و از برادرانم میخواهم که بر سر جنازه من اشک نریزند و این راه را ادامه دهید و از هیچ کمکی دریغ ننمایید و حسین(علیه السلام) زمان را یاری دهید. از شما میخواهم که بعد از من، رسالت مرا به دوش گرفته و با زمان قلم و با هر چه که میتوانید به این انقلاب اسلامی خدمت نمایید و با تمام قدرت با ضدانقلابها و منافقین و هر کسی که میخواهد کوچکترین خدشهای به این انقلاب وارد سازد، مبارزه کنید.
در مرگ من گریه نکنید اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) گریه کنید.
از طرف من از همه دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید، امیدوارم دین خود را نسبت به خدا و این امت شهیدپرور ادا کرده باشم.... خدایا مرا پاکیزه و قلبم را پاک گردان.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
1. سوره توبه، 20.
شهید والامقام کرمعلی عباسی، رهیافتهای دیگر از رهیافتگان حریم نور، چراغی روشن در روزهای سرد و سیاه جنگ تحمیلی، از دسته کسانی که روزهای زیبای زندگی را هر چند کوتاه سپری کردند و برای رسیدن به قرب الهی بال و پر گشودند و در آسمان سعادت به پرواز در آمدند تا به بهترین و بالاترین درجه برسد.
شهید کرمعلی عباسی در نوزدهم تیرماه سال 1348 در روستای زیبای عباسآباد از توابع شازند در میان درختان سرسبز و سر به فلک رسیده و آبهای جاری و روان و زلال این روستا میان مردم سادهدل و شهیدپرور و مؤمن در خانوادهای ساده و صمیمی، دیده به جهان گشود. روزهای شیرین کودکی را سپری کرد و کمکم راهی دبستان شد. به درس خواندن علاقه داشت و در مسیر درسش به گونهای گام بر میداشت که اغلب از او راضی بودند. برای خواهران و برادران دوست و برادری صمیمی بود و سعی میکرد تا ارتباط خوبی با همه داشته باشد. به فرایض دینی اهمیت زیادی میداد و در نماز و عبادت کوشا بود.
در کلاس سوم راهنمایی مشغول به تحصیل بود که مطلع شد در جبهههای نبرد احتیاج به نیروی انسانی میباشد. او بیدرنگ در لباس بسیجی گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) قرار گرفت و به صورت داوطلبانه به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت. بسیجی دلاور پس از سه ماه خدمت عاشقانه در مرزهای جنوبی کشور در نوزدهم اردیبهشتماه سال 1365 در منطقه پیچ انگیزه ابوقریب بر اثر اصابت ترکش به سینهاش به درجه رفیع شهادت دست یافت. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شازند به خاک سپرده شد.