بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندا تو را شکرگزارم كه این توفیق را به من عطا نمودی كه در جبهه حق علیه باطل بجنگم و دین خود را به اسلام و رهبر و ملت عزیز حزبالله ادا كنم. اگر توفیق شهادت را پیدا كردم همگی بدانند كه آگاهانه به جبهه رفتم برای پیروزی دینم و فرمایش رهبرم و برای رضای خداوند متعال. سرور آزادگان حسین شهید(علیه السلام) فرمود:
اگر آخر زندگی این دنیا مرگ سیاه است چه بهتر آنكه انسان با مرگ سرخ شهادت در راه خداوند از دنیا برود و ما هم به ندای حسین(علیه السلام) زمانمان امام خمینی(قدس سره) بتشکن، لبیك گفته و شهادت را انتخاب كرده تا به منافقین و گمراهان و سیاهدلان و دشمنان انقلابمان ثابت شود، اگر سروهای بلندی و گلهای سرخی چون مطهریها و مفتحها و بهشتیها و رجاییها به هدف خود رسیدند سی و شش میلیون لاله دیگر در صف شهدا منتظر شهادت هستند. موقعی كه به جبهه آمدم موفق نشدم با پدر و مادر و دیگر افراد خانواده خداحافظی كنم انشاءالله مرا میبخشند و حق خود را به من حلال كنند.
دین خدا؛ حزبالله و روحالله(قدس سره) همیشه پیروز است
شهید ابوالقاسم سلیمانی فرزند ابراهیم در تاریخ بیستم تیرماه سال 1337 در روستای خورهه از توابع محلات در خانوادهای مذهبی و سنتی دیده به جهان گشود. ایشان فرزند ارشد خانواده بود، پدر و مادرش او را همچون گلی در میان بوستان، رشد و تربیت میکردند و علاقه زیادی به او داشتند. ایشان همزمان با آن که بزرگ میشد، پدرش او را با مفاهیم دینی نیز آشنا میکرد. به سن هفتسالگی که رسید به مدرسه ابتدایی روستا رفت. با وجود مشکلات مالی و سختی آن زمان و نبود امکانات، ایشان هرگز به فکر ترک تحصیل نبود و بعد از آن که دوران راهنمایی را هم در خورهه خواند، برای کسب دیپلم به محلات رفت و با موفقیت تمام دیپلم را اخذ کرد. همان سالها بود که انقلاب تازه به پیروزی رسیده بود و مردم انقلابی روستای خورهه در خوشحالی نابودی طاغوت بودند. از آن زمان به بعد فعالیت انقلابی در کنار کار کردن، اضافه شده بود و همیشه با دوستان در مسجد جمع میشدند. او بعد از اخذ دیپلم به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد و همیشه نیتش کمک به مردم و کشور و اسلام بود.
وقتی جنگ تحمیلی و تجاوزات رژیم بعث عراق به ایران اسلامی آغاز شد، داوطلبانه به جبهه رفت و همیشه دوست داشت که برای انقلاب و حضرت امام(قدس سره) سربازی کند. در اوج جوانی، خانه، کاشانه و تمام آمال و آرزوهای پوچ دنیا را پشت سر گذاشت. وقتی که میدید دوستانش که بهترین جوانان آن دوران بودند چطور جلوی چشمش پرپر میشوند، خونش به جوش میآمد. تمام هدفش را مقابلش قرار داده بود تا رژیم بعثی عراق را سرکوب کند. در میان کوهها و بیابانهای جبهه جنوب دنبال تنهای آرزوی خودش که شهادت فی سبیلالله بود، میگشت. ایشان در تاریخ هجدهم اردیبهشتماه سال 1361 در طی عملیات هوایی به یارانش ملحق شد و در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل گشت. پیکر مطهرش را در روستای زادگاهش به خاک سپردند.