بسم الله الرحمن الرحیم
... (وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
با درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی(قدس سره) و سلام به امت همیشه در صحنه ایران اکنون که آخرین ساعات عمرم را میگذرانم، چند کلامی به عنوان وصیت برای شما پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهرانم و امت ... کشور اسلامی ما که از روز اول مورد تاخت و تاز ابرقدرتها.... است که از این انقلاب که ثمرهی خون دهها هزار شهید و یکصد هزار معلول است، دفاع کنید و نگذارند مشتی از خدا بی خیر و عدهای منافق بر آن لطمهای وارد کنند و حال که دولت ... و امپریالیسم آمریکا که ... و همانطور که امام(قدس سره) عزیزمان فرموده است ... ارتش ایران و ارتش امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سرباز آن سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، بنابراین شکست نخواهد داشت و حال که این افتخار بزرگ شامل حال من و تا پیکار گران راه حق شده که جز و سپاهیان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستیم ..... تا آخرین اختر حیات برای دفاع از دین و انقلاب و کشورم خواهم جنگید و از مبارزه دست بر نخواهم داشت مگر اینکه دشمن زبون را به همت والای دیگر رزمندگان .... شکست داده و به عقب برانیم یا اینکه شهادت را که از آغاز جنگ تا به حال انتظارش را میکشیدیم و بزرگترین سعادت برای هر فرد مسلمان و فیضی عظیم میباشد به دست آورم که ..... دو صورت پیروزی از آن ما خواهد بود (مگر با عزت اگر خونین است بهتر از زندگی ننگین است) در خاتمه از ملت قهرمان و شهیدپرور ایران تقاضا دارم که وحدت و یکپارچگی خود را در هر زمان حفظ نموده و گوش به حرف شایعه پراکنان که همانا منافقانند، ندهند که آنان دشمنان انقلاب بوده و به هدفی جز ضربه زدن به آن را ندارند و از این امت همیشه در صحنه ... که همیشه پشت سر امام(قدس سره) حرکت کرده و او را هیچگاه تنها نگذارند و قدر این نعمت الهی را بدانند که اگر خدای ناکرده کفر نعمت کنید مورد ... و عذاب آخرت قرار خواهید گرفت. در خاتمه از پدر و مادر عزیزم که سالهایی را جهت بزرگ کردن من زحمتکشیدهاند و حق بزرگی را نسبت به من دارند، میخواهم که مرا ببخشند و حلال کنند و مبادا که بعد شنیدن خبر شهادت من ... به امید پیروزی لشکر اسلامی بر لشکر کفر صدامی. پایدار باد جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره).
والسلام علی عباد الله الصالحین.
مورخه 30/11/60 مهدی موذنی.
مادر شهید چنین میگوید:
وقتی مهدی دو ساله بود، بیماری سرخک گرفت و سخت مریض شد طوری که حتی آب دهانش را هم نمیتوانست قورت دهد. دیگه امیدی به زنده بودنش نبود. درست شب 21 ماه رمضان بود که موقع سحر مهدی را بردم تو حیاط و گفتم: خدایا 15 ساله دیگه به بچهام عمر بده. خدایا من طاقت جان کندن مهدی را ندارم. عمر به او بده. فردا صبح حالش بهتر شد و تا یک هفته خوب شد تا اینکه 15 سال بعد درست شب 21 ماه رمضان خبر شهادت مهدی را به من دادند، همان وقت انگار یک نفر گفت: یادت میآید که 15 سال پیش گفتی: خدایا به مهدی 15 سال دیگه عمر بده من طاقت...
یک دفعه به خودم آمدم و عرق سردی تمام بدنم را گرفت. این موضوع بین خودم و خدای خودم بود. ای کاش آرزو کرده بودم 50 سال دیگه عمر کنه، خب خدا میخواست.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید مهدی موذنی در اولین روز از خردادماه سال 1344 در خمین دیده به جهان گشود. از کودکی ساکت و آرام مظلوم بود. به سن 7 سالگی که رسید به مدرسه رفت و تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل نمود و در همین سال تحصیلی بود که با عضویت در بسیج به پادگان آموزشی اعزام شد.
پس از پایان دوره آموزشی در مرحله اول در دیماه سال 1360 نزدیک به چهار ماه در جبهه دارخوین علیه صدامیان کافر جنگید و بعد از این مدت به زادگاهش بازگشت. چند روز بیشتر در خمین نمانده بود که دوباره عزم جبهه کرد. این مرحله از حضورش در مناطق عملیاتی مصادف شد با عملیات رمضان و مهدی پس از دو ماه حضور مجدد در منطقه به عنوان بسیجی گردان ثارالله(علیه السلام) از تیپ 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در بیست و چهارم تیرماه سال 1361 در غرب پاسگاه زید عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر خمین به خاک سپرده شد.