اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
از آنجائی که هر مسلمان میبایست وصیتنامه خود را همیشه آماده داشته باشد، اینجانب نیز بر حسب وظیفه با سلام و درود به ائمه معصومین(علیهم السلام) خصوصاً حضرت حجت، ولیعصر، مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با سلام و درود بر نائب بر حقش خمینی(قدس سره) کبیر ... و با سلام بر شهدا و معلولین جنگ و انقلاب اسلامی و با سلام و درود به ملت دلیر و شجاع و مسلمان و روحانیون بزرگ و امید آزادی اسرای عزیز وصیتنامه خود را آغاز مینمایم.
اشْهَدُ اَن لا اله الا الله و اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ و اشْهَدُ انَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللّهِ
بنده سرا پا تقصیر کوچکتر از آنم که بخواهم مطلبی را به عنوان پیام بنویسم فقط به عنوان یاد بودی عرض میکنم؛ برادران همکار و پرسنل عزیز باید فراموش نکنیم در محضر حق تعالی هستیم هر چه در درون ما بگذرد فردای محشر پردهها کنار رفته و نمایان میشود و آن موقع انشاءالله بتوانم در مقابل معصومین و شهداء سربلند باشیم. انسان کامل نیست، بنده اگر در محیط اداره در مورد اموال و حضور و غیاب و غیره مقداری سختگیری نمودم به خاطر این بود که خدای نا خواسته اگر کوتاهی میشد با هم میشدیم و خدا خود شاهد است تا حد تشخیص هر گونه تغییر و تحول به خاطر رضای خدا و احساس بازدهی خدمت بیشتر در راه اهداف نظام اسلامی بود و نه چیز دیگر. خلاصه برادران و عزیزان بار مسئولیت خیلی سنگین و زمان خیلی حساس میباشد همه فقط باید به خدا پناه ببریم.
خدمت عزیزترین نزدیکانم کسانی که تا آنجا که من اطلاع داشتم و میدیدم دوست داشتند در خدمت اسلام باشند و تا حد ممکن در این راه تلاش مینمودند، آخرین سلام خود را که با تمامی وجود میباشد میرسانم. تنها تقاضایی که از خانواده عزیزم دارم این است که همگی مرا حلال نمایند چون میدانم همه را به نحوی آزار دادهام مخصوصاً شما ای پدر و مادر ولی خوبیاش به این بود که میدیدید خودم هم خوشی در این دنیا نداشتم فقط دوست داشتم آنچه که شعار میدهم به عمل هم در آورم. این راهی که قدم نهادم اگر مورد قبول خداوند تبارک و تعالی گردد با آگاهی و بر مبنای وظیفه شرعی انتخاب نمودم پس نکند خدای نا کرده کسی مرتکب گناه شود و ایمان بیجا بدهد، چون دنیا صحنه امتحان آخرت میباشد و خواسته یا نا خواسته همه میمیریم و چه خوب که بدانیم چرا زندهایم و چرا باید جسم ما بمیرد.
سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی روح خدا نور امید مستضعفان دنیا امام خمینی(قدس سره) و سلام به عزیز خودم "زهرای" خوبم که در این مدت که با او آشنا شدم، الگویی از یک زن مسلمان را در او میدیدم و او در تصمیمگیری آینده خود آزاد است فقط از قول من از او و خانوادهاش حلالیت بطلبید. در خاتمه همه شما را به خدای بزرگ میسپارم و امیدوارم همه ما در روز رستاخیز با سری افراشته به پیشگاه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عرض ادب کنیم.
خداحافظ همگی. غلامحسین خرمیعراقی.
گفتن از شما نه تنها سخت كه شاید غیر ممكن باشد، شما كه مفهوم عِندَ رَبِّهِم یَرزَقُونید... شما كه جوهرهی ایمان در جلوههای جهاد و شهادتتان درخشید. شهید غلامحسین خرمیعراقی در سال 1334 در شهر اراك به دنیا آمد. از همان دوران طفولیت و نوجوانی بسیار متواضع و دلسوز بود، دوران تحصیل را با عشق و علاقهی بسیار گذراند، ضمن تحصیل در هنرستان در شركت ماشینسازی هم مشغول بكار شد (در سال 1349). قبل از پیروزی انقلاب مرید و عاشق امام(قدس سره) بود و در جلسات متعدد حضوری چشمگیر داشت.
در سال 1360 ضمن حضور در جبهه با شهید بزرگوار چمران آشنا شد، شش ماه تمام با شهید چمران بود، در همان سال ازدواج نمود و در هنگام شهادت یک پسر و دو دختر داشت، علاوه بر كار تولیدی و صنعتی نبوغ و مدیریت خاصی داشت، به همین سبب به اداره كار مأمور شد و به عنوان رئیس ادارهی كار ساوه مشغول خدمت شد، در سال 1362 هم مسئولیت هلال احمر به او سپرده شد، با این كه تا مقطع دیپلم درس خوانده بود ولی از دانشگاه هم غافل نشد، رشتهی مدیریت را تا نیمه ادامه داد.
بالاخره خداوند او را برگزید، حلبچه را در اردیبهشت ماه سال 1367 وعده گاه الهی او قرار داد. در تهاجم شیمیایی دشمن مصدوم و پس از مدتی بر اثر آسیبهای ناشی از مصدومیت شیمیایی در شهر اراک به شهادت رسید. و دل و جان در طبق اخلاص نهاد تا با قطرات خون خود درخت تناور اسلام را آبیاری نماید.